آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ آذر ۱۴۰۴

    Stock

    stɑːk stɒk

    سوم‌شخص مفرد:

    stocks

    وجه وصفی حال:

    stocking

    شکل جمع:

    stocks

    معنی stock | جمله با stock

    noun countable uncountable C1

    موجودی، ذخیره (موجودی چیزی برای استفاده یا فروش)

    The farmer kept a large stock of hay for the winter.

    کشاورز ذخیره‌ی بزرگی از یونجه را برای زمستان نگه داشت.

    The library has a vast stock of books.

    کتابخانه، موجودی عظیمی از کتاب دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They keep a large stock of emergency items in the warehouse.

    آن‌ها ذخیره‌ای بزرگ از اقلام اضطراری را در انبار نگه می‌دارند.

    We need to check the stock of cleaning supplies before the weekend.

    باید موجودی مواد شوینده را قبل‌از آخرهفته بررسی کنیم.

    a stock clerk

    منشی انبار (داری)

    noun uncountable B2

    اجناس موجود، ذخیره‌ی کالا (اجناس و کالاهای موجود در فروشگاه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The store ran out of stock within hours of the sale starting.

    فروشگاه ظرف چند ساعت از شروع حراج، تمام ذخیره‌ی کالایش را تمام کرد.

    He have sold our stock of books.

    موجودی کتاب‌های خود را فروخته‌ایم.

    noun uncountable

    سرمایه (میزان پولی که شرکت از طریق فروش سهام به دست می‌آورد)

    The company increased its stock through a successful IPO.

    شرکت از طریق عرضه‌ی اولیه‌ی موفق سهام، سرمایه‌ی خود را افزایش داد.

    They raised a large amount of stock to fund the new project.

    آن‌ها مقدار زیادی سرمایه برای تأمین مالی پروژه‌ی جدید جمع‌آوری کردند.

    noun countable uncountable

    سهام (بخشی از مالکیت شرکت که به‌صورت عمومی قابل خرید است)

    She sold all her stock in the company before the market crashed.

    او پیش‌از سقوط بازار، تمام سهامش در شرکت را فروخت.

    The value of the company’s stock has increased significantly this year.

    ارزش سهام شرکت در سال جاری به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    preferred stocks

    سهام ممتاز

    common stocks

    سهام عادی

    stock market

    بازار سهام

    stock seller

    فروشنده‌ی سهام

    noun countable uncountable

    انگلیسی بریتانیایی اوراق مشارکت دولتی، اوراق قرضه‌ی دولتی

    She diversified her portfolio by including some government stock.

    او با افزودن مقداری اوراق مشارکت دولتی به سبد سرمایه‌گذاری‌اش، آن را متنوع کرد.

    Investors often buy government stocks during times of economic uncertainty.

    سرمایه‌گذاران در زمان‌های بی‌ثباتی اقتصادی اغلب به خرید اوراق قرضه‌ی دولتی روی می‌آورند.

    noun uncountable

    عصاره، آب (آب گوشت، مرغ، سبزیجات و... که برای طعم‌دار کردن غذا استفاده ‌می‌شود)

    You can prepare beef stock by simmering bones for several hours.

    می‌توانید عصاره‌ی گوشت را با جوشاندن استخوان‌ها برای چند ساعت آماده کنید.

    Chicken stock is a great base for many sauces and soups.

    آب مرغ پایه‌ی بسیار خوبی برای بسیاری از سس‌ها و سوپ‌هاست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I used vegetable stock to make the soup tastier.

    من از آب سبزیجات برای خوش‌مزه‌تر کردن سوپ استفاده کردم.

    noun uncountable

    دام، احشام، رمه، گله

    Feeding and caring for the stock is a daily responsibility.

    غذا دادن و مراقبت از دام‌ها، مسئولیتی روزانه است.

    He has a large stock of sheep.

    او گله‌ی بزرگی از گوسفندان دارد.

    noun uncountable formal

    ارزش، اعتبار، احترام، محبوبیت

    He takes no stock in human rights.

    او ارزشی برای حقوق انسانی قائل نیست.

    Public figures must constantly work to keep their stock high.

    شخصیت‌های عمومی باید دائماً تلاش کنند تا محبوبیت خود را بالا نگه دارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His stock with the electorate remains high.

    رأی‌دهندگان هنوز برای او اعتبار زیادی قائل‌اند.

    I put little stock in her testimony.

    به شهادت او اهمیتی نمی‌دهم.

    noun uncountable formal

    دودمان، نیا، خانواده، ریشه، تبار، نژاد، اصل‌ونسب (انسان یا حیوان)

    Humans are usually divided into four stocks.

    معمولاً بشر را به چهار نژاد تقسیم می‌کنند.

    The horse is of fine stock.

    این اسب از نژاد اصیل است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Persian belongs to the Indo-European stock.

    فارسی به خانواده‌ی زبان‌های هند‌ و اروپایی تعلق دارد.

    Saman became the stock of a new dynasty.

    سامان سردودمان سلسله‌ا‌ی جدید شد.

    She comes of good stock.

    اصل و نسب او خوب است.

    noun countable

    قنداق، دسته (تفنگ یا ابزار)

    He replaced the broken stock of the rifle with a custom-made one.

    او قنداق شکسته‌ی تفنگ را با مدلی سفارشی جایگزین کرد.

    Always grip the stock firmly when using this power tool.

    هنگام استفاده از این ابزار برقی، همیشه دسته را محکم بگیرید.

    noun plural

    تخته‌بند (ابزار شکنجه‌ی چوبی)

    People were often forced to endure long hours in the stocks for minor offenses.

    مردم اغلب مجبور می‌شدند برای جرائم کوچک ساعت‌ها در تخته‌بند بمانند.

    The prisoner spent hours in the stocks as a lesson to others.

    زندانی ساعت‌ها در تخته‌بند گذراند تا برای دیگران درسی باشد.

    noun countable

    گل گل شب‌بو

    She picked a bouquet of stocks.

    او یک دسته گل شب‌بو چید.

    The garden was filled with the scent of stocks.

    باغ پر از عطر گل شب‌بو بود.

    verb - transitive C1

    انبار کردن، ذخیره کردن، به موجودی افزودن، عرضه کردن

    The garrison was well stocked with food and ammunition.

    پادگان دارای آذوقه و مهمات زیاد بود.

    The company stocks all the parts needed for vehicle repair.

    شرکت تمام قطعات مورد نیاز برای تعمیر خودرو را عرضه می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Worried about another earthquake, people started stocking up on food and water.

    مردم چون نگران یک زلزله‌ی دیگر بودند شروع کردند به اندوختن خوراک و آب.

    Most bookshops do not stock encyclopedias.

    اغلب کتاب‌فروشی‌ها دایرة‌المعارف عرضه نمی‌کنند.

    to stock a pond with fish

    استخری را دارای ماهی کردن

    to stock a shop with the latest fall fashions

    فروشگاهی را دارای آخرین مدهای پاییزی کردن

    an intelligent girl, her head well stocked with ideas

    دختری باهوش که کله‌اش پر از اندیشه (فکرهای تازه) است

    to stock up for the Nowruz trade

    برای کاسبی ایام نوروز کالا تهیه کردن

    to stock a plow

    دستگاه شخم را دارای چارچوب کردن

    verb - transitive

    چیدن، پر کردن (قفسه و... با کالا یا مواد غذایی)

    We need to stock up the pantry with more canned goods.

    ما باید انبار مواد غذایی را با کنسروهای بیشتر پر کنیم.

    They stock the shelves with fresh produce every morning.

    آن‌ها هر صبح محصولات تازه را در قفسه‌ها می‌چینند.

    adjective

    معمولی، همیشگی، متداول، کلیشه‌ای، تکراری، رایج، عادی

    The manager’s stock response to complaints is always, "We’re looking into it."

    پاسخ تکراری مدیر به شکایات همیشه این است: «ما درحال بررسی موضوع هستیم.»

    "It is what it is" has become a stock phrase in conversations about problems.

    «همینه که هست» تبدیل به عبارت کلیشه‌ای در مکالمات مربوط به مشکلات شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    stock sizes

    اندازه‌های معمولی

    the stock model of an automobile

    مدل معمولی یک اتومبیل

    a stock excuse

    بهانه‌‌ای عادی

    the government's stock answer to these criticisms

    پاسخ همیشگی دولت به این خرده‌گیری‌ها

    adjective

    آرشیوی، آماده، موجود (عکس)

    Stock images are widely used in marketing materials and advertisements.

    تصاویر آرشیوی به‌طور گسترده‌ای در مطالب بازاریابی و تبلیغات استفاده می‌شوند.

    Many websites use stock photos to save time and money on custom photography.

    بسیاری از وب‌سایت‌ها از عکس‌های آماده استفاده می‌کنند تا در زمان و هزینه برای عکاسی اختصاصی صرفه‌جویی کنند.

    adjective

    حاضر، موجود، در دسترس، در انبار، آماده‌ی فروش (محصولات)

    All stock items are displayed at the front of the store for easy access.

    تمام محصولات موجود در جلوی فروشگاه به نمایش گذاشته شده‌اند تا دسترسی آسان داشته باشند.

    This store offers a wide selection of stock clothing for immediate purchase.

    این فروشگاه مجموعه وسیعی از پوشاک آماده‌ی فروش برای خرید فوری ارائه می‌دهد.

    adjective

    گله (مربوط به حیوانات)

    Stock dogs are trained to control and direct the movement of livestock.

    سگ‌های گله برای کنترل و هدایت حرکت دام آموزش می‌بینند.

    stock horses are essential for managing large herds on a ranch.

    اسب‌های گله برای مدیریت گله‌های بزرگ در مزرعه ضروری هستند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stock

    1. adjective commonplace
      Synonyms:
      common usual normal ordinary typical regular standard customary conventional established routine traditional basic staple set run-of-the-mill dull overused worn-out hackneyed trite stereotyped banal formal
      Antonyms:
      unusual original different
    1. noun merchandise
      Synonyms:
      goods wares commodities produce articles inventory supply assortment selection variety range choice store accumulation array stockpile reserve fund assets hoard cache reservoir backlog nest egg
    1. noun animals raised on a farm
      Synonyms:
      animals livestock cattle farm animals beasts herd flock swine pigs hogs sheep horses cows fowl domestic
    1. noun ancestry
      Synonyms:
      family lineage descent background extraction parentage pedigree house line of descent kin folk forebears race clan tribe kindred breed strain species type variety
    1. noun investment in company
      Synonyms:
      assets capital funds property share bonds paper blue chips convertible over-the-counter
    1. noun estimation, faith
      Synonyms:
      estimate judgment confidence trust reliance hope evaluation assessment figure count dependence appraisal review appraisement inventory
      Antonyms:
      truth fact
    1. verb supply with merchandise
      Synonyms:
      provide supply furnish equip fill store keep have handle deal in trade in carry sell save reserve accumulate gather amass lay in provision put away stockpile keep on hand hoard stow away
      Antonyms:
      use up deplete waste

    Collocations

    in stock

    موجود، آماده‌ی فروش یا تحویل، در انبار، در فروشگاه، در دسترس

    on the stocks

    (در مورد کشتی و غیره) در دست ساختمان

    take stock

    1- صورت موجودی را تهیه کردن، (از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن، برآورد کردن

    play the stock market

    در بازار سهام سرمایه‌گذاری کردن، بورس بازی کردن

    Idioms

    out of stock

    (کالای انبار یا فروشگاه و غیره) ناموجود، تمام (شده)

    take stock in (something)

    اهمیت قائل شدن (برای چیزی)، باور کردن، اعتقاد داشتن

    lock, stock, and barrel

    (عامیانه) کلاً، به‌تمامی

    سوال‌های رایج stock

    گذشته‌ی ساده stock چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stock در زبان انگلیسی stocked است.

    شکل سوم stock چی میشه؟

    شکل سوم stock در زبان انگلیسی stocked است.

    شکل جمع stock چی میشه؟

    شکل جمع stock در زبان انگلیسی stocks است.

    وجه وصفی حال stock چی میشه؟

    وجه وصفی حال stock در زبان انگلیسی stocking است.

    سوم‌شخص مفرد stock چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stock در زبان انگلیسی stocks است.

    ارجاع به لغت stock

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stock

    لغات نزدیک stock

    • - stoccata
    • - stochastic
    • - stock
    • - stock car
    • - stock certificate
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.