شکل جمع:
dependencesوابستگی، توکل، تبعیت
بستگی، وابستگی، موکول (بودن)، عدم استقلال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the dependence of the West on Middle Eastern oil
اتکا غرب به نفت خاورمیانه
our economy's dependence on exports
وابستگی اقتصاد ما به صادرات
The company's dependence on her skill and efficiency grew daily.
اعتماد شرکت به مهارت و کاردانی او روز به روز بیشتر میشد.
dependence on painkilling drugs
عادت کردن به داروهای مسکن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dependence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dependence