فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Credence

ˈkriːdns ˈkriːdns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    اعتماد، باور، اعتقاد
    • - to give (or lend) credence to
    • - وقع نهادن، باور کردن، باور کردنی کردن
    • - I give little credence to her words.
    • - به سخنان او چندان اعتماد ندارم.
    • - Recent events have lent credence to his claim.
    • - رویدادهای اخیر گواهی بر ادعای او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد credence

  1. noun trust, acceptance
    Synonyms: accepting, admission, admitting, assurance, belief, certainty, confidence, credit, dependence, faith, reliance, stock, store
    Antonyms: distrust, faithlessness

ارجاع به لغت credence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «credence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/credence

لغات نزدیک credence

پیشنهاد بهبود معانی