آخرین به‌روزرسانی:

Credence

ˈkriːdns ˈkriːdns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

اعتماد، باور، اعتقاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to give (or lend) credence to

وقع نهادن، باور کردن، باور کردنی کردن

I give little credence to her words.

به سخنان او چندان اعتماد ندارم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Recent events have lent credence to his claim.

رویدادهای اخیر گواهی بر ادعای او بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد credence

  1. noun trust, acceptance
    Synonyms:
    faith belief confidence assurance certainty credit reliance dependence acceptance admission admitting trust stock store accepting
    Antonyms:
    distrust faithlessness

ارجاع به لغت credence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «credence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/credence

لغات نزدیک credence

پیشنهاد بهبود معانی