گذشتهی ساده:
creditedشکل سوم:
creditedسومشخص مفرد:
creditsوجه وصفی حال:
creditingشکل جمع:
creditsاعتبار، ابرو، ستون بستانکار، نسیه، اعتقاد کردن، در ستون بستانکار وارد کردن، نسبت دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
long-term credit
اعتبار دراز مدت
How much do I have to my credit?
موجودی حساب من چقدر است؟
to the credit of ...
به بستانکار حساب ...
a three-credit course
یک درس سه واحدی
His efforts deserve credit.
کوششهای او در خور ستایش است.
He is a credit to his family.
او موجب سربلندی خانوادهی خویش است.
We credited the customer's account with $10.
ده دلار به حساب موجودی مشتری افزودیم.
If we can credit ancient reports ...
اگر بتوانیم به گزارشهای عهد باستان اعتماد کنیم ...
He has been credited with many inventions.
اختراعات زیادی را به او نسبت میدهند.
We will not sell on credit, even to you!
نسیه نمیدهیم، حتی به شما!
Customers can buy refrigerators on credit.
مشتریان میتوانند یخچال را نسیه بخرند.
To his credit, he refused to take the money.
برای نیکنامی او همین بس که از گرفتن آن پول خودداری کرد.
credit someone with (something)
(چیزی را) به کسی منتسب کردن، امتیاز و اعتبار انجام کاری را به کسی دادن
(حسابداری) حساب بستانکار
(حسابداری) مانده بستانکار
ارزیابی اعتبار
1- ستون بستانکار 2- جنبهی خوب، مزیت
معتبر، خوش معامله، درخور اعتبار
مایهی مباهات (یا افتخار یا سربلندی) بودن
1- باورداشتن، اعتماد (و اطمینان) کردن 2- ستودن، قدرشناسی کردن
1- (کسی را بابت کاری) ستودن، بانی شناختن 2- (به داشتن صفات خوب و غیره) منتسب کردن
نسیه، قسطی، با استفاده از کارت اعتبار
(امریکا) مبلغ معاف از مالیات، اعتبار مالیاتی
مزید حسن شهرت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «credit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/credit