بهخاطر، بهدلیل، بهسبب
They left early on account of the traffic.
آنها بهخاطر ترافیک زود رفتند.
The match was postponed on account of heavy rain.
مسابقه بهدلیل باران شدید به تعویق افتاد.
بهطور نسیه، قسطی، بهعنوان بیعانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some suppliers allow buying on account in installments.
بعضی تأمینکنندگان اجازهی خرید بهصورت قسطی را میدهند.
The company settled the invoices that were purchased on account last year.
شرکت صورتحسابهایی را که سال گذشته با بیعانه خریداری شده بود، تسویه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «on account» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on-account