اندیشیدن، فکر کردن، خیال کردن، گمان کردن، تصور کردن، نظر داشتن، قصد داشتن
think before you act!
پیش از اقدام فکر بکن!
I like to think about God.
دوست دارم دربارهی خدا اندیشه کنم.
Don't think too much about money.
دربارهی پول زیاد فکر نکن.
Are animals able to think?
آیا حیوانات قادر به تفکر هستند؟
I don't think it will rain.
گمان نمیکنم باران بیاید.
I thought I was dead.
خیال کردم مردهام.
who do you think you are!
خیال میکنی کی هستی!
Think what your next step should be.
دربارهی اقدام بعدی خود فکر کن.
you can't think how happy I am to see you!
نمیتوانی تصور بکنی که چقدر از دیدن تو خوشحالم!
Think what joy was ours.
به یاد بیاور که چقدر خوش بودیم.
if I can, I am thinking of ...
در پی آنم که گر زدست بر آید ...
I was thinking that when I got to the rosebush...
در نظر داشتم که چون به درخت گل رسم ...
He thinks that communism is dead.
او معتقد است که کمونیسم مرده است.
He was not the first man to think of inventing a flying machine.
او اولین کسی نبود که به فکر اختراع یک ماشین پرنده افتاد.
We are thinking of buying a new house.
قصد داریم خانهای نو بخریم.
He is thinking of resigning.
قصد دارد استعفا بدهد.
فکر، اندیشه، تأمل، تفکر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
let's give it a good think!
بیا خوب دربارهی آن فکر کنیم.
I'd better have a think before I decide.
بهتر است قبل از تصمیمگیری کمی فکر کنم.
بر پایهی تفکر، تفکربرانگیز
They designed the program based on think methods to enhance learning.
آنها برنامه را بر اساس روشهای بر پایهی تفکر برای ارتقای یادگیری طراحی کردند.
The lecture was very think-provoking and made me question my beliefs.
آن سخنرانی بسیار تفکربرانگیز بود و باعث شد باورهایم را زیر سؤال ببرم.
a new think film
فیلم جدید تفکربرانگیز
(قدیمی) قصد کردن، مورد ملاحظه قرار دادن
کاملاً مورد تفکر قرار دادن، تا پایان کار را سنجیدن، موردبررسی دقیق قرار دادن
بازاندیشی کردن، تعمق کردن
تمام جوانب را سنجیدن، سبک سنگین کردن
ابداع کردن، اختراع کردن
1- عقیدهی بهتری داشتن (دربارهی چیزی یا کسی) 2- (پس از تفکر) تجدید نظر کردن
مناسب دانستن، بجا پنداشتن
1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن
بسیار دوست داشتن یا تحسین کردن، نور چشم خود دانستن
1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن
اهمیت ندارد! قابل ندارد!، بفرمایید!، چوبکاری نفرمایید!
think out loud (or think aloud)
افکار خود را آشکار کردن، بلند بلند فکر کردن
مجدد مورد تفکر قرار دادن، دقت کردن
خارجاز چهارچوب فکر کردن، از زوایای جدید نگریستن، خلاقانه فکر کردن، محدودیتهای فکری را کنار زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «think» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/think