آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Think

    θɪŋk θɪŋk

    گذشته‌ی ساده:

    thought

    شکل سوم:

    thought

    سوم‌شخص مفرد:

    thinks

    وجه وصفی حال:

    thinking

    شکل جمع:

    thinks

    معنی think | جمله با think

    verb - intransitive verb - transitive A1

    اندیشیدن، فکر کردن، خیال کردن، گمان کردن، تصور کردن، نظر داشتن، قصد داشتن

    think before you act!

    پیش از اقدام فکر بکن!

    I like to think about God.

    دوست دارم درباره‌ی خدا اندیشه کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Don't think too much about money.

    درباره‌ی پول زیاد فکر نکن.

    Are animals able to think?

    آیا حیوانات قادر به تفکر هستند؟

    I don't think it will rain.

    گمان نمی‌کنم باران بیاید.

    I thought I was dead.

    خیال کردم مرده‌ام.

    who do you think you are!

    خیال می‌کنی کی هستی!

    Think what your next step should be.

    درباره‌ی اقدام بعدی خود فکر کن.

    you can't think how happy I am to see you!

    نمی‌توانی تصور بکنی که چقدر از دیدن تو خوشحالم!

    Think what joy was ours.

    به یاد بیاور که چقدر خوش بودیم.

    if I can, I am thinking of ...

    در پی آنم که گر زدست بر آید ...

    I was thinking that when I got to the rosebush...

    در نظر داشتم که چون به درخت گل رسم ...

    He thinks that communism is dead.

    او معتقد است که کمونیسم مرده است.

    He was not the first man to think of inventing a flying machine.

    او اولین کسی نبود که به فکر اختراع یک ماشین پرنده افتاد.

    We are thinking of buying a new house.

    قصد داریم خانه‌ای نو بخریم.

    He is thinking of resigning.

    قصد دارد استعفا بدهد.

    noun countable

    فکر، اندیشه، تأمل، تفکر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    let's give it a good think!

    بیا خوب درباره‌ی آن فکر کنیم.

    I'd better have a think before I decide.

    بهتر است قبل از تصمیم‌گیری کمی فکر کنم.

    adjective

    بر پایه‌ی تفکر، تفکربرانگیز

    They designed the program based on think methods to enhance learning.

    آن‌ها برنامه را بر اساس روش‌های بر پایه‌ی تفکر برای ارتقای یادگیری طراحی کردند.

    The lecture was very think-provoking and made me question my beliefs.

    آن سخنرانی بسیار تفکربرانگیز بود و باعث شد باورهایم را زیر سؤال ببرم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a new think film

    فیلم جدید تفکر‌برانگیز

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد think

    1. verb believe; anticipate
      Synonyms:
      imagine expect assume suppose feel consider understand see realize believe conclude judge reckon estimate credit hold deem fancy guess surmise suspect gather anticipate envision envisage foresee plan for project visualize vision image conceive determine regard take comprehend feature
      Antonyms:
      disbelieve disregard excogitate
    1. verb contemplate
      Synonyms:
      consider reflect study reason imagine analyze examine evaluate judge deduce infer deliberate ponder understand comprehend meditate conceive cogitate speculate estimate weigh mull resolve appreciate figure out have in mind mull over muse intellectualize rationalize sort out stew turn over use one’s head stop to consider cerebrate ruminate rack one’s brains
      Antonyms:
      ignore forget neglect
    1. verb remember
      Synonyms:
      recall recollect call to mind reminisce
      Antonyms:
      forget

    Phrasal verbs

    think on (or upon)

    (قدیمی) قصد کردن، مورد ملاحظه قرار دادن

    think out

    کاملاً مورد تفکر قرار دادن، تا پایان کار را سنجیدن، مورد‌بررسی دقیق قرار دادن

    think over

    بازاندیشی کردن، تعمق کردن

    think through

    تمام جوانب را سنجیدن، سبک سنگین کردن

    think up

    ابداع کردن، اختراع کردن

    Collocations

    think better of

    1- عقیده‌ی بهتری داشتن (درباره‌ی چیزی یا کسی) 2- (پس از تفکر) تجدید نظر کردن

    think fit

    مناسب دانستن، بجا پنداشتن

    think little (or nothing) of

    1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن

    Idioms

    think (all) the world of

    بسیار دوست داشتن یا تحسین کردن، نور چشم خود دانستن

    think little (or nothing) of

    1- اهمیت ندادن، مهم نپنداشتن 2- تردید نکردن

    think nothing of it!

    اهمیت ندارد! قابل ندارد!، بفرمایید!، چوبکاری نفرمایید!

    think out loud (or think aloud)

    افکار خود را آشکار کردن، بلند بلند فکر کردن

    think twice

    مجدد مورد تفکر قرار دادن، دقت کردن

    Idioms بیشتر

    think outside the box

    خارج‌از چهارچوب فکر کردن، از زوایای جدید نگریستن، خلاقانه فکر کردن، محدودیت‌های فکری را کنار زدن

    لغات هم‌خانواده think

    noun
    think, rethink, thinker, thinking
    adjective
    thinkable, thinking
    verb - transitive
    think, rethink
    adverb
    unthinkingly

    سوال‌های رایج think

    گذشته‌ی ساده think چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده think در زبان انگلیسی thought است.

    شکل سوم think چی میشه؟

    شکل سوم think در زبان انگلیسی thought است.

    شکل جمع think چی میشه؟

    شکل جمع think در زبان انگلیسی thinks است.

    وجه وصفی حال think چی میشه؟

    وجه وصفی حال think در زبان انگلیسی thinking است.

    سوم‌شخص مفرد think چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد think در زبان انگلیسی thinks است.

    ارجاع به لغت think

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «think» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/think

    لغات نزدیک think

    • - thingummy
    • - thingy
    • - think
    • - think (all) the world of
    • - think about
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.