از روی بیفکری، نابخردانه، بهطور نسنجیده، فکرنشده، بدون فکر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Unthinkingly, I dialled the number, my fingers shaking.
از روی بیفکری شماره را گرفتم، انگشتانم میلرزیدند.
She had acted unthinkingly and was punished.
نابخردانه عمل کرده بود و تنبیه شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unthinkingly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unthinkingly