امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assume

əˈsuːm əˈsjuːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assumed
  • شکل سوم:

    assumed
  • سوم‌شخص مفرد:

    assumes
  • وجه وصفی حال:

    assuming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
(مسئولیت و قدرت) به عهده گرفتن، به گردن گرفتن، تقبل کردن، پذیرفتن، در دست گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to assume responsibility
- مسئولیت به عهده گرفتن
- Hitler assumed power in 1933.
- هیلتر در 1933 قدرت را در دست گرفت.
verb - transitive
فرض کردن، انگاشتن، تلقی کردن، پنداشتن (که)، مسلم گرفتن
- They have walked ten miles, therefore, I assume they are tired.
- ده مایل راه رفته‌اند، لذا فکر می‌کنم خسته باشند.
- If you have a B.A. in English, people will assume that you are fluent in English.
- اگر لیسانس انگلیسی داری، مردم خواهند پنداشت که در انگلیسی روان هستی.
verb - transitive
تظاهر کردن به، به خود گرفتن، به خود بستن، وانمود کردن که، خود را به ... زدن، تقلید کردن
- Her eyes assumed an air of innocence.
- چشمانش حالت معصومانه‌ای به خود گرفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assume

  1. verb believe, take for granted
    Synonyms:
    accept ascertain be afraid be inclined to think conclude conjecture consider count upon deduce deem divine estimate expect fall for fancy find gather get the idea guess have a hunch have sneaking suspicion hypothesize imagine infer judge posit postulate predicate presume presuppose speculate suppose surmise suspect theorize think understand
    Antonyms:
    doubt not believe
  1. verb take, undertake
    Synonyms:
    accept acquire appropriate arrogate attend to begin confiscate don embark upon embrace enter upon seize set about take on take over take up
    Antonyms:
    not do
  1. verb pretend
    Synonyms:
    act adopt affect bluff counterfeit fake feign imitate impersonate mimic pretend put on simulate
  1. verb adopt, acquire
    Synonyms:
    annex appropriate arrogate borrow clap hands on commandeer confiscate expropriate get fingers on get hands on glom onto grab grab hold of hijack kipe liberate moonlight requisition preempt seize snatch swipe take over usurp
    Antonyms:
    leave let alone not take

Collocations

لغات هم‌خانواده assume

  • verb - transitive
    assume

ارجاع به لغت assume

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assume» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assume

لغات نزدیک assume

پیشنهاد بهبود معانی