گذشتهی ساده:
assumedشکل سوم:
assumedسومشخص مفرد:
assumesوجه وصفی حال:
assumingفرض کردن، انگاشتن، تلقی کردن، پنداشتن، مسلم دانستن، تصور کردن، گمان کردن، بر این باور بودن
I assumed (that) you knew each other because you went to the same school.
چون به یک مدرسه میرفتید، گمان کردم همدیگر را میشناسید.
They have walked ten miles, therefore, I assume they are tired.
ده مایل راه رفتهاند، لذا فکر میکنم خسته باشند.
If you have a B.A. in English, people will assume that you are fluent in English.
اگر لیسانس انگلیسی داری، مردم خواهند پنداشت که در انگلیسی روان هستی.
تظاهر کردن، به خود گرفتن، به خود بستن، وانمود کردن، اختیار کردن، گرفتن (نام مستعار، هویت جعلی و...)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her eyes assumed an air of innocence.
چشمانش حالت معصومانهای به خود گرفتند.
He assumed a different accent to sound like a local.
او لهجهای متفاوت را تظاهر کرد تا مانند مردم محلی به نظر برسد.
The spy assumed a new identity and moved to another country.
جاسوس هویت جدیدی اختیار کرد و به کشور دیگری رفت.
به عهده گرفتن، به گردن گرفتن، عهدهدار شدن، پذیرفتن، در دست گرفتن
Hitler assumed power in 1933.
هیلتر در 1933 قدرت را در دست گرفت.
They assumed authority without any official appointment.
آنها بدون هیچ انتصاب رسمی، اختیارات را در دست گرفتند.
The city assumed a festive atmosphere during the holidays.
درطول تعطیلات، شهر حالوهوایی جشنگونه به خود گرفت.
to assume responsibility
مسئولیت به عهده گرفتن
فرض کنیم (که)، گیریم (که)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assume» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assume