آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ آبان ۱۴۰۴

    Undertake

    ˌʌndərˈteɪk ˌʌndəˈteɪk

    گذشته‌ی ساده:

    undertook

    شکل سوم:

    undertaken

    سوم‌شخص مفرد:

    undertakes

    وجه وصفی حال:

    undertaking

    معنی undertake | جمله با undertake

    verb - transitive formal C1

    انجام دادن، بر عهده گرفتن، متعهد شدن، شروع کردن، دست به کاری زدن (کاری دشوار یا طولانی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Ahmad undertook to be their teacher.

    احمد قبول کرد که معلم آن‌ها بشود.

    This is too big a project to be undertaken by one man alone.

    این طرح خیلی بزرگتر از آن است که فقط یک نفر بتواند آن را به عهده بگیرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to undertake a task

    کاری را به عهده گرفتن

    verb - transitive formal C2

    تعهد کردن، قول دادن، ضمانت کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Javad undertook to deliver the bricks on time.

    جواد تعهد کرد که آجرها را سر موعد تحویل بدهد.

    They undertook that all employees would receive proper training.

    آن‌ها ضمانت کردند که همه‌ی کارکنان آموزش‌های لازم را دریافت کنند.

    verb - intransitive verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی راهنمایی و رانندگی سبقت گرفتن (از سمت چپ)

    He was fined for undertaking another car in the tunnel.

    او به‌خاطر سبقت گرفتن از چپ در تونل جریمه شد.

    Some impatient drivers try to undertake when the traffic is slow.

    وقتی ترافیک سنگین است، بعضی از رانندگان بی‌حوصله سعی می‌کنند از چپ سبقت بگیرند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد undertake

    1. verb attempt, engage in
      Synonyms:
      try begin start address oneself engage in endeavor tackle commit initiate venture embark promise offer guarantee pledge volunteer contract covenant stipulate hazard take the plunge take upon oneself enter upon go into go in for go for make a run at try out launch set about set out set in motion fall into move pitch in shoulder commit oneself agree answer for bargain devote have a try have a hand in commence
      Antonyms:
      abstain forego forget

    لغات هم‌خانواده undertake

    • noun
      undertaking, take, taker, takings
    • verb - transitive
      take, overtake, undertake

    سوال‌های رایج undertake

    گذشته‌ی ساده undertake چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده undertake در زبان انگلیسی undertook است.

    شکل سوم undertake چی میشه؟

    شکل سوم undertake در زبان انگلیسی undertaken است.

    وجه وصفی حال undertake چی میشه؟

    وجه وصفی حال undertake در زبان انگلیسی undertaking است.

    سوم‌شخص مفرد undertake چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد undertake در زبان انگلیسی undertakes است.

    ارجاع به لغت undertake

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «undertake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/undertake

    لغات نزدیک undertake

    • - understudy
    • - undersurface
    • - undertake
    • - undertake a study
    • - undertaker
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.