امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Undertake

ˌʌndərˈteɪk ˌʌndəˈteɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    undertook
  • شکل سوم:

    undertaken
  • سوم‌شخص مفرد:

    undertakes
  • وجه وصفی حال:

    undertaking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
تعهد کردن، متعهد شدن، عهده‌دار شدن، به عهده گرفتن، قول دادن، متقبل شدن، تقبل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Ahmad undertook to be their teacher.
- احمد قبول کرد که معلم آن‌ها بشود.
- to undertake a task
- کاری را به عهده گرفتن
- This is too big a project to be undertaken by one man alone.
- این طرح خیلی بزرگتر از آن است که فقط یک نفر بتواند آن را به عهده بگیرد.
- Javad undertook to deliver the bricks on time.
- جواد تعهد کرد که آجرها را سر موعد تحویل بدهد.
verb - transitive
کوشش کردن، سعی کردن، مبادرت کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undertake

  1. verb attempt, engage in
    Synonyms: address oneself, agree, answer for, bargain, begin, commence, commit, commit oneself, contract, covenant, devote, embark, endeavor, enter upon, fall into, go about, go for, go in for, go into, guarantee, have a hand in, have a try, hazard, initiate, launch, make a run at, move, offer, pitch in, pledge, promise, set about, set in motion, set out, shoulder, stake, stipulate, tackle, take on, take the plunge, take upon oneself, try, try out, venture, volunteer
    Antonyms: abstain, forego, forget

لغات هم‌خانواده undertake

ارجاع به لغت undertake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undertake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undertake

لغات نزدیک undertake

پیشنهاد بهبود معانی