گذشتهی ساده:
abstainedشکل سوم:
abstainedسومشخص مفرد:
abstainsوجه وصفی حال:
abstainingخودداری کردن (از)، پرهیز کردن (از)، امتناع کردن(از)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to abstain from sugar
از خوردن شکر پرهیز کردن
They have abstained from commenting.
آنها از دادن توضیح خودداری کردهاند.
a vote of ninety in favor, fifty against, and twenty abstaining
نود رأی موافق، پنجاه رأی مخالف و بیست رأی ممتنع
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abstain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abstain