با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Abstain

əbˈsteɪn əbˈsteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abstained
  • شکل سوم:

    abstained
  • سوم‌شخص مفرد:

    abstains
  • وجه وصفی حال:

    abstaining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
خودداری کردن (از)، پرهیز کردن (از)، امتناع کردن(از)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to abstain from sugar
- از خوردن شکر پرهیز کردن
- They have abstained from commenting.
- آن‌ها از دادن توضیح خودداری کرده‌اند.
- a vote of ninety in favor, fifty against, and twenty abstaining
- نود رأی موافق، پنجاه رأی مخالف و بیست رأی ممتنع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abstain

  1. verb hold back from doing
    Synonyms: abjure, abnegate, avoid, cease, constrain, curb, decline, deny oneself, do without, eschew, evade, fast, fence-sit, forbear, forgo, give the go by, give up, go on the wagon, keep from, pass, pass up, quit, refrain, refuse, renounce, shun, sit on one’s hands, sit on the fence, sit out, spurn, starve, stop, take the cure, take the pledge, withhold
    Antonyms: indulge, use

ارجاع به لغت abstain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abstain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abstain

لغات نزدیک abstain

پیشنهاد بهبود معانی