با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Withhold

wɪðˈhoʊld wɪðˈhəʊld / / wɪθ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    withheld
  • شکل سوم:

    withheld
  • سوم‌شخص مفرد:

    withholds
  • وجه وصفی حال:

    withholding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
دریغ داشتن، مضایقه داشتن، خودداری کردن، منع کردن، نگاه داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The police withheld from arresting them.
- پلیس از بازداشت کردن آن‌ها خودداری کرد.
- to withhold information
- اطلاعات ندادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد withhold

  1. verb keep back
    Synonyms: abstain, bridle, check, clam up, conceal, constrain, curb, deduct, deny, detain, disallow, dummy up, hide, hold, hold back, hold down, hold out, hold out on, inhibit, keep, keep secret, keep to oneself, keep under one’s hat, keep under wraps, kill, refrain, refuse, repress, reserve, resist, restrain, retain, sit on, spike, stop oneself, suppress
    Antonyms: let go, release

ارجاع به لغت withhold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «withhold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/withhold

لغات نزدیک withhold

پیشنهاد بهبود معانی