امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Retain

rɪˈteɪn rɪˈteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    retained
  • شکل سوم:

    retained
  • سوم‌شخص مفرد:

    retains
  • وجه وصفی حال:

    retaining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal C2
نگه داشتن، از دست ندادن، حفظ کردن، ابقا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- These flowers retain their freshness for a long time.
- این گل‌ها تازگی خود را مدت‌ها حفظ می‌کنند.
- Hassan fired all his servants only retaining two gardeners.
- حسن نوکرهای خود را بیرون کرد و فقط دو باغبان را نگاه داشت.
- She retained her shape even long after death.
- او شکل خودش را حتی مدت‌ها پس از مرگ هم از دست نداد.
- to retain heat
- حرارت را نگه ‌داشتن
verb - transitive formal
به یاد داشتن، در خاطر حفظ کردن، به یاد آوردن
- Cyrus grew old but still retained the memory of his first love.
- سیروس پیر شد ولی هنوز خاطره‌ی اولین عشق خود را به یاد داشت.
- She was able to retain all the details of the story.
- او می‌توانست همه‌ی جزئیات داستان را به یاد بیاورد.
verb - transitive formal
حقوق (وکیل) استخدام کردن، اجیر کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- Ahmad has retained two lawyers.
- احمد دو وکیل استخدام کرده است.
- I will retain a lawyer to handle my divorce case.
- یک وکیل استخدام خواهم کرد تا به پرونده‌ی طلاقم رسیدگی کند.
verb - transitive formal
اندوختن، انباشتن
- A lot of water can be retained behind dams.
- آب فراوانی را می‌توان پشت سدها اندوخت.
- to retain a large amount of wealth
- ثروت زیاد اندوختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد retain

  1. verb hold on to physically or mentally
    Synonyms:
    absorb bear in mind cling to clutch contain detain enjoy grasp hand onto have hold hold fast husband keep keep in mind keep possession maintain memorize mind own possess preserve put away recall recognize recollect remember reminisce reserve restrain retrospect save withhold
    Antonyms:
    free let go lose release spend
  1. verb hire
    Synonyms:
    commission contract employ engage maintain pay reserve
    Antonyms:
    fire let go pass up

لغات هم‌خانواده retain

  • verb - transitive
    retain

ارجاع به لغت retain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «retain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/retain

لغات نزدیک retain

پیشنهاد بهبود معانی