فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Husband

ˈhʌzbənd ˈhʌzbənd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    husbanded
  • شکل سوم:

    husbanded
  • سوم شخص مفرد:

    husbands
  • وجه وصفی حال:

    husbanding
  • شکل جمع:

    husbands

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb A1
    شوهر، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، نر، شخم زدن، کاشتن، باغبانی کردن، شوهردادن، جفت کردن
    • - Mehri's husband is a physician.
    • - شوهر مهری دکتر است.
    • - We ought to husband the country's natural resources.
    • - باید از منابع طبیعی کشور مدبرانه بهره‌برداری کنیم.
    • - The waters of the two rivers were husbanded for the benefit of the farmers.
    • - آب‌های آن دو رودخانه به نفع کشاورزان بهره‌برداری شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد husband

  1. noun married man
    Synonyms: bridegroom, companion, consort, groom, helpmate, hubby, mate, monogamist, monogynist, other half, partner, spouse
    Antonyms: wife

Collocations

ارجاع به لغت husband

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «husband» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/husband

لغات نزدیک husband

پیشنهاد بهبود معانی