شکل جمع:
companionsهمراه همدم، همنشین، پهلونشین، (مجازاً) معاشرت کردن، همراهی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When her husband died, the old woman lost her only companion.
شوهرش که مرد پیرزن یگانه همدم خود را از دست داد.
He and his companions went to the hotel.
او و همراهانش به هتل رفتند.
A companion sketch to the original.
ترسیمی که قرینهی ترسیم اصلی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «companion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/companion