شکل جمع:
cousinsپسرعمو، دخترعمو، پسردایی، دختردایی، پسرخاله، دخترخاله، پسرعمه، دخترعمه، عمهزاده، خالهزاده، داییزاده، عموزاده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
My cousin is a pharmacist.
دخترعمهام داروساز است.
My cousin and I are very close.
من و پسرعمویم خیلی صمیمی هستیم.
همنژاد، همنیاکان، وابستگان، همقوم، خویشاوند، قوموخویش، خویش، همخون (بهغیر از برادر و خواهر)، بنیعم، بستگان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the British and their American cousins
انگلیسیها و همنژادان آمریکایی آنان
We're planning a family reunion, and all of my cousins will be there.
ما درحال برنامهریزی برای جمع خانوادگی هستیم و تمام بستگانم آنجا خواهند بود.
نوهی عمو (یا دایی یا عمه یا خاله)
نوهی عمو (یا دایی یا عمه یا خاله)
فرزند پسرعمو (و غیره)، فرزند پسرعمو (و غیرهی) پدر یا مادر شخص
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cousin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cousin