امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Escort

esˈkɔːrt ɪˈskɔːt ɪˈskɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    escorted
  • شکل سوم:

    escorted
  • سوم‌شخص مفرد:

    escorts
  • وجه وصفی حال:

    escorting
  • شکل جمع:

    escorts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
گارد محافظ، اسکورت، نگهبان، همراه، بدرقه، همراهی کردن (با) نگهبانی کردن (از)، اسکورت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A naval escort followed the ship into harbor.
- اسکورتی مرکب از چند ناو آن کشتی را تا بندرگاه بدرقه کرد.
- The president's escorts rode big motorcycles.
- نگهبانان رئیس‌جمهور سوار موتورسیکلت‌های بزرگی بودند.
- Each of the girls had an escort.
- هر یک از دخترها یک همراه داشت.
- He escorted his guests to the door.
- او مهمانان خود را تا دم در همراهی کرد.
- His airplane was escorted by six fighter planes.
- هواپیمای او توسط شش جنگنده همراهی می‌شد.
- Six black cars were escorting his hearse.
- شش اتومبیل سیاه، نعش‌کش او را دنبال‌روی می‌کردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد escort

  1. noun protection; accompaniment
    Synonyms: alarm clock, attendant, beau, bird dog, bodyguard, cavalier, chaperon, companion, company, consort, convoy, convoyer, cortege, date, entourage, fellow, friend, gallant, guard, guide, partner, protector, retinue, safeguard, squire, train, warden
  2. verb act as a companion, guard
    Synonyms: accompany, attend, bear, bring, carry, chaperon, company, conduct, consort with, convoy, date, direct, drag, go with, guide, lead, partner, pilot, protect, route, see, shepherd, show, squire, steer, take out, usher
    Antonyms: abandon, desert, drop, leave, lose, maroon, neglect

ارجاع به لغت escort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «escort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/escort

لغات نزدیک escort

پیشنهاد بهبود معانی