شکل جمع:
fellows(عامیانه) مرد، پسر، شخص، آدم، یارو
How are you, old fellow?
رفیق چطوری؟
A fellow must eat.
آدم به خوراک نیاز دارد.
Three strange fellows entered the room.
سه مرد غریبه وارد اتاق شدند.
He's a nice fellow.
او آدم خوبی است.
همرتبه، همشأن، همزینه، همطبقه، (در اصل) همکار، همدست، همیار، شریک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My fellow plumber.
همکار من که (او هم) لولهکش است.
He treated him more like a fellow than a servant.
با او بیشتر مثل همقطار رفتار میکرد تا نوکر.
fellow workers
همکاران
a fellow prisoner
همزندان
my fellow Iranians
هممیهنان ایرانی من
a fellow creature
همنوع
one of his fellows in crime
یکی از همدستان او در تبهکاری
fellow feeling
همدردی
a fellow member
همعضو، هموند
He did not like the company of his fellows and hoped by way of reading to become like ancient Romans.
او از مصاحبت همنوعان خود خوشش نمیآمد و میخواست از راه مطالعه همانند رومیهای باستان بشود.
(یکی از دو چیز مشابه) تا، همتا، نصف جفت، طاق، لنگه
Here is one of my slippers, but where is its fellow?
یکی از دمپاییهای من اینجاست؛ ولی آن دیگری کجاست؟
This vase is the exact fellow of the one on the shelf.
این گلدان جفت کامل آن گلدانی است که در طاقچه قرار دارد.
(عامیانه) طفلک، حیوانی، حیونک، همانند، هم...
The poor little fellow fell off his tricycle!
طفلک بیچاره از سهچرخهاش افتاد!
(در مورد فرهنگستان و انجمن های دانشمندان) عضو، هموند، عضو هیئت مدیرهی دانشگاه
a fellow of the Royal Society
هموند انجمن سلطنتی (بریتانیا)
a fellow of the American College of Surgeons
عضو انجمن جراحان امریکا
(مهجور) مردی که از طبقات پایین تر باشد، دون، گدا مدا، فقیر بیچاره
Poor fellow! I feel sorry for him!
بیچاره! دلم به حالش میسوزد!
(مهجور) آدم خشن و بیادب
(عامیانه) خواستگار، خاطرخواه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fellow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fellow