آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Fellow

    ˈfeloʊ ˈfeləʊ

    شکل جمع:

    fellows

    معنی fellow | جمله با fellow

    noun B2

    (عامیانه) مرد، پسر، شخص، آدم، یارو

    How are you, old fellow?

    رفیق چطوری؟

    A fellow must eat.

    آدم به خوراک نیاز دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Three strange fellows entered the room.

    سه مرد غریبه وارد اتاق شدند.

    He's a nice fellow.

    او آدم خوبی است.

    noun

    هم‌رتبه، هم‌شأن، هم‌زینه، هم‌طبقه، (در اصل) همکار، همدست، همیار، شریک

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    My fellow plumber.

    همکار من که (او هم) لوله‌کش است.

    He treated him more like a fellow than a servant.

    با او بیشتر مثل هم‌قطار رفتار می‌کرد تا نوکر.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    fellow workers

    همکاران

    a fellow prisoner

    هم‌زندان

    my fellow Iranians

    هم‌میهنان ایرانی من

    a fellow creature

    هم‌نوع

    one of his fellows in crime

    یکی از هم‌دستان او در تبهکاری

    fellow feeling

    همدردی

    a fellow member

    هم‌عضو، هم‌وند

    He did not like the company of his fellows and hoped by way of reading to become like ancient Romans.

    او از مصاحبت هم‌نوعان خود خوشش نمی‌آمد و می‌خواست از راه مطالعه همانند رومی‌های باستان بشود.

    noun

    (یکی از دو چیز مشابه) تا، همتا، نصف جفت، طاق، لنگه

    Here is one of my slippers, but where is its fellow?

    یکی از دمپایی‌های من اینجاست؛ ولی آن دیگری کجاست؟

    This vase is the exact fellow of the one on the shelf.

    این گلدان جفت کامل آن گلدانی است که در طاقچه قرار دارد.

    noun

    (عامیانه) طفلک، حیوانی، حیونک، همانند، هم...

    The poor little fellow fell off his tricycle!

    طفلک بیچاره از سه‌چرخه‌اش افتاد!

    noun

    (در مورد فرهنگستان و انجمن های دانشمندان) عضو، هم‌وند، عضو هیئت مدیره‌ی دانشگاه

    a fellow of the Royal Society

    هم‌وند انجمن سلطنتی (بریتانیا)

    a fellow of the American College of Surgeons

    عضو انجمن جراحان امریکا

    noun

    (مهجور) مردی که از طبقات پایین تر باشد، دون، گدا مدا، فقیر بیچاره

    Poor fellow! I feel sorry for him!

    بیچاره! دلم به حالش می‌سوزد!

    noun

    (مهجور) آدم خشن و بی‌ادب

    noun

    (عامیانه) خواستگار، خاطرخواه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fellow

    1. noun male or female colleague, friend
      Synonyms:
      friend partner mate companion associate member coworker peer equal assistant comrade counterpart double match twin cohort confrere coordinate reciprocal consort compeer concomitant instructor lecturer professor
      Antonyms:
      enemy

    سوال‌های رایج fellow

    شکل جمع fellow چی میشه؟

    شکل جمع fellow در زبان انگلیسی fellows است.

    ارجاع به لغت fellow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fellow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fellow

    لغات نزدیک fellow

    • - fellini
    • - fellmonger
    • - fellow
    • - fellow feeling
    • - fellow student
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.