شکل جمع:
membersکارمند، شعبه، بخش، جز
عضو، اندام (به ویژه اندام تناسلی یا دست و پا)، عضو بدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A loose tongue is a troublesome member.
زبان لگامگسیخته اندام پر دردسری است.
He covered his member with both hands.
با هر دو دست ذکر خود را پوشاند.
Are you a member of this club?
شما عضو این باشگاه هستید؟
a member of Iran's armed forces
عضو نیروهای مسلح ایران
to become a member
به عضویت درآمدن، عضو شدن
honorary member
عضو افتخاری
family members
اعضای فامیل
members of the tribe
افراد قبیله
(Bible) we are members one of another
(سعدی) بنیآدم اعضای یکدیگرند
to become a member of a club
عضو شدن در یک باشگاه
Species are members of a genus.
گونهها بخشهایی از جنس هستند.
two members of parliament
دو نمایندهی مجلس
(ریاضی) طرف تساوی، (پل یا ساختمان یا معادله ی ریاضی یا جمله یا رده بندی و غیره) بخش، جز (اجزا)
(مجلس شورا و غیره) نماینده، وکیل
(از نظر جا و طرز قرارگیری) بخشی از یک گیاه، شاخه، اندام گیاهی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «member» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/member