امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Leg

leɡ leɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    legged
  • شکل سوم:

    legged
  • سوم‌شخص مفرد:

    legs
  • وجه وصفی حال:

    legging
  • شکل جمع:

    legs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کالبدشناسی پا، لِنگ link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His leg was injured while playing soccer.
- پای او حین بازی فوتبال مصدوم شد.
- Humans have two and horses have four legs.
- انسان‌ها دو پا و اسب‌ها چهار پا دارند.
- He stretched his legs on the bed and went to sleep.
- او لنگ‌هایش را روی تخت دراز کرد و به‌ خواب رفت.
- The athlete trained hard to strengthen his leg muscles.
- این ورزشکار به‌سختی تمرین کرد تا عضلات پای خود را تقویت کند.
noun countable
پاچه، پاچه‌ی شلوار
- The leg of his jeans was ripped at the knee.
- پاچه‌ی شلوار جینش از زانو پاره شده بود.
- Aydin noticed a tear in the leg of his pants.
- آیدین متوجه پارگی‌ای در پاچه‌ی شلوارش شد.
noun countable
پایه (بخشی از ساختار اشیاء مختلفی همچون انواع مبلمان که در ایجاد ثبات و استحکام آن‌ها نقش دارد)
- One of the legs of the table is broken.
- یکی از پایه‌های میز شکسته است.
- He noticed the chair legs were scratched and needed repair.
- او متوجه شد که پایه‌های صندلی خراشیده شده و به تعمیر نیاز دارند.
noun countable
(سفر، مسابقه، فعالیت و...) مرحله، دور، بخش، قسمت
- She performed exceptionally well in the first leg of the competition.
- او در دور اول این رقابت‌ها عملکرد فوق‌العاده خوبی داشت.
- We finally reached the last leg of our journey after hours of driving.
- بعد‌از ساعت‌ها رانندگی بالاخره به آخرین مرحله‌ی سفرمان رسیدیم.
noun countable
ریاضی هندسه ساق، کاتتوس (هریک از دو ضلع غیروتر مثلث قائم‌الزاویه که مجموع آن‌ها برابر 90 درجه است)
- He measured the length of each leg carefully.
- او طول هریک از ساق‌ها را به‌دقت اندازه گرفت.
- The right triangle has two legs of equal length.
- مثلث قائم‌الزاویه دارای دو ساق با طول مساوی است.
noun countable
رکن، پایه، بنیاد
- Trust serves as an important leg in their friendship.
- اعتماد رکن مهمی از رفاقت آن‌هاست.
- She regarded education as one of the vital legs of her personal growth.
- او تحصیلات را یکی از ارکان حیاتی رشد شخصی خود می‌دانست.
verb - intransitive informal
دویدن، پا زدن، راه رفتن
- Mehrdad too legged after the thief.
- مهرداد هم به دنبال دزد دوید.
- They often leg during their workouts.
- آن‌ها اغلب در حین تمریناتشان می‌دوند.
verb phrase informal
انگلیسی بریتانیایی (leg it) (از چیزی) گریختن، فرار کردن، دررفتن، فلنگ را بستن
- As soon as he spotted the dog, he started to leg it down the street.
- به‌محض اینکه سگ را دید پا به فرار گذاشت.
- Seeing the rain clouds, she quickly legged it back to her car.
- با دیدن ابرهای بارانی به‌سرعت به سمت ماشینش فرار کرد.
abbreviation
حقوق (legal) حقوقی، مشروع، قانونی، مجاز link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- The leg department approved the merger deal.
- دپارتمان حقوقی قرارداد ادغام را تأیید کرد.
- The contract was deemed leg by the court.
- این قرارداد توسط دادگاه قانونی تشخیص داده شد.
abbreviation
موسیقی (legato) پیوسته
- She sang the melody leg.
- او ملودی را به‌طور پیوسته خواند.
- The pianist played the piece leg.
- پیانیست این قطعه را پیوسته خواند.
abbreviation adjective noun
حقوق (legislature) (legislative) قوه‌ی مقننه، مربوط به قوه‌ی مقننه، قانون‌گذار، مقننه
- The legislative committee proposed new reforms.
- کمیته‌ی قانون‌گذاری اصلاحات جدیدی را پیشنهاد کرد.
- Members of the leg gathered for an urgent meeting.
- نمایندگان مجلس برای جلسه‌ای اضطراری گرد هم آمدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leg

  1. noun appendage used for support
    Synonyms:
    brace column lap limb member part pile pole portion post prop section segment shank stage stake stilt stretch stump support upright

Collocations

Idioms

  • give a leg up

    (عامیانه) 1- (در سوار شدن بر اسب کسی را) کمک کردن 2- فرجه دادن، (در پیشرفت و غیره) یاری دادن

  • leg it

    (عامیانه) راه رفتن، شلنگ انداختن، دویدن

  • make a leg

    (با خم کردن زانو) تعظیم کردن

  • not have a leg to stand on

    (عامیانه) دلیل و بهانه و مدرک یا شاهدی نداشتن، اصلاً حق یا شایستگی نداشتن

  • pull someone's leg

    کسی را دست انداختن، سربه‌سر کسی گذاشتن، شوخی کردن، ایستگاه کسی را گرفتن

  • shake a leg

    (عامیانه) 1- شتاب کردن، عجله کردن

    2- رقصیدن، پایکوبی کردن

    رقصیدن، پایکوبی

  • stretch one's legs

    قدم زدن (به‌ویژه پس از مدت‌ها بی‌تحرکی)، راه رفتن

  • take to one's legs

    (عامیانه) فرار کردن، به چاک زدن، فلنگ را بستن

  • show a leg

    (انگلیسی - عامیانه) از بستر خواب برخاستن

  • an arm and a leg

    به قیمت خون، بسیار گران، مبلغ گزاف

  • break a leg

    (به‌ویژه قبل‌از اجرای نمایش و تئاتر) موفق باشی!، بترکونی!

  • cost an arm and a leg

    خیلی گران بودن، خیلی آب خوردن، هزینه‌ی زیادی برداشتن، به قیمت خون آدم بودن

سوال‌های رایج leg

معنی leg به فارسی چی میشه؟

کلمه "leg" در زبان انگلیسی به معنای "پا" یا "پاچه" است و به طور کلی به یکی از اعضای حرکتی بدن انسان و بسیاری از حیوانات اشاره دارد. این کلمه در کاربردهای مختلف و معانی متنوعی مورد استفاده قرار می‌گیرد که در ادامه به توضیح آنها خواهیم پرداخت.

معانی اصلی

- پا: در معنای اصلی، "leg" به بخش پای انسان یا حیوان اشاره دارد که برای راه رفتن، دویدن و ایستادن استفاده می‌شود. هر پای انسان شامل سه بخش اصلی است: ران، زانو و مچ پا.

- پاچه: در دام‌ها و حیوانات دیگر، "leg" می‌تواند به معنای پاچه نیز به کار رود.

اصطلاحات و عبارات

کلمه "leg" در زبان انگلیسی در ترکیب با سایر کلمات و ایجاد عبارات خاص، معانی جدیدی پیدا می‌کند:

- Leg of a table: به معنای "پایه میز"، که در اینجا "leg" به جزء زیرین و پشتیبانی کننده میز اشاره دارد.

- Break a leg: یک اصطلاح رایج در بین هنرمندان و بازیگران است که به معنای "موفق باشی" است. این عبارت به نوعی شگون محسوب می‌شود و به جای گفتن "موفق باشی" در هنگام اجرای نمایش استفاده می‌شود.

- Legwork: به معنای "کار میدانی" یا "تحقیق میدانی" است و به تلاش‌های فیزیکی یا جستجوهای میدانی که برای جمع‌آوری اطلاعات انجام می‌شود، اشاره دارد.

نکات جالب

- ساختار آناتومیکی: پای انسان از استخوان‌ها، عضلات، تاندون‌ها و مفاصل تشکیل شده است. استخوان‌های اصلی در پای انسان شامل استخوان فمور (ران)، پاتلا (زانو) و تیبیا و فیبولا (ساق پا) هستند.

- نقش پا در حرکت: پاها نه تنها برای حرکت، بلکه برای حفظ تعادل و استقامت بدن نیز اهمیت دارند. آن‌ها متشکل از عضلات و مفاصل پیچیده‌ای هستند که عملکردهای مختلفی را انجام می‌دهند.

- ورزش و سلامتی: ورزش‌هایی مانند دویدن، پیاده‌روی، و دوچرخه‌سواری به تقویت و سالم نگه‌داشتن پاها کمک می‌کنند. پاها همچنین به عنوان "پایه‌های" بدن شناخته می‌شوند و نقش کلیدی در فعالیت‌های روزمره دارند.

کاربردهای فرهنگی

در فرهنگ‌های مختلف، پاها نمادهای متفاوتی دارند. مثلاً در برخی فرهنگ‌ها، پاها به عنوان نماد قدرت و استقامت در نظر گرفته می‌شوند. در هنر و ادبیات، پاها می‌توانند نمادی از سفر، حرکت و تغییر باشند.

ارجاع به لغت leg

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leg» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leg

لغات نزدیک leg

پیشنهاد بهبود معانی