فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pole

poʊl poʊl poʊl pəʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    poles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    تیر، چوب، نیزه
    • - a tent pole
    • - تیر خیمه
    • - a flagpole
    • - چوب پرچم
    • - fishing pole
    • - چوب ماهی‌گیری
    • - a telephone pole
    • - تیر تلفن
    • - ski poles
    • - چوب‌های اسکی
    • - to vault with a pole
    • - با نیزه پریدن
    • - pole-vaulting
    • - پرش با نیزه
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun countable
    قطب
    • - the South Pole and the North Pole
    • - قطب جنوب و قطب شمال
    • - the two major poles of world power
    • - دو قطب عمده‌ی قدرت جهانی
    • - The country was oscillating between the poles of socialism and capitalism.
    • - کشور میان دو نیروی متضاد سوسیالیسم و سرمایه‌داری نوسان می‌کرد.
    • - pole of a function
    • - قطب تابع
  • verb - transitive
    تیردار کردن، با تیر یا محکم کردن
    • - You must pole cucumber plants.
    • - باید بته‌های خیار را با چوب نگه‌ داری.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pole

  1. noun bar, post
    Synonyms: beam, extremity, flagpole, flagstaff, leg, mast, pile, plank, rod, shaft, spar, staff, stake, standard, stave, stick, stilt, stud, terminus

Idioms

  • under bare poles

    (کشتی بادبان‌دار) با بادبان‌های جمع (به‌خاطر طوفان)

  • poles apart

    کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف

ارجاع به لغت pole

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pole» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pole

لغات نزدیک pole

پیشنهاد بهبود معانی