امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Extremity

ɪkˈstreməti ɪkˈstreməti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    extremities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
نهایت، حدنهایی، انتها، سر، ته، انتها، تنگنا، شدت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the extremities of the world
- دورترین جاهای (اقصی نقاط) دنیا
- Don't you see that hardship has reached an extremity ...?
- نبینی که سختی به غایت رسید ...؟
- the extremes of heat and cold
- بالاترین درجات گرما و سرما
- the extremity of poverty and despair
- شور فقر و نومیدی
- We must help them in their extremity.
- باید در این بحبوحه به آن‌ها کمک کنیم.
- Both armies were guilty of extremities.
- هر دو قشون مرتکب اعمال شنیع شدند.
- Cold affects the extremities first.
- سرما اول به دست‌ها و پاها اثر می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد extremity

  1. noun ultimate; limit
    Synonyms: acme, acuteness, adversity, apex, apogee, border, bound, boundary, brim, brink, butt, climax, consummation, crisis, depth, dire straits, disaster, edge, end, excess, extreme, extremes, frontier, height, last, margin, maximum, nadir, outside, pinnacle, plight, pole, remote, rim, setback, terminal, termination, terminus, tip, top, trouble, verge, vertex, zenith
  2. noun animate being’s appendage
    Synonyms: backside, finger, flipper, foot, hand, leg, limb, paw, posterior, toe

لغات هم‌خانواده extremity

ارجاع به لغت extremity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «extremity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/extremity

لغات نزدیک extremity

پیشنهاد بهبود معانی