گذشتهی ساده:
lastedشکل سوم:
lastedسومشخص مفرد:
lastsوجه وصفی حال:
lastingآخر، آخری، آخرین، پایانی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
They came in late and he came last.
آنها دیر آمدند و او آخر همه آمد.
At the last moment, he decided not to speak.
در لحظهی پایانی، تصمیم گرفت حرف نزند.
Their team ended up at the bottom of the league table.
تیم آنها تهجدول لیگ قرار گرفت.
He came in last in the race.
در مسابقه از همه عقبتر بود.
In my judgement, he ranks last.
به نظر من او آخر همه است.
Foot soldiers came in last.
سربازان پیاده آخر آمدند.
They remained friends to the last.
تا آخر با هم دوست باقی ماندند.
from the president of the company to the last janitor ...
از رئیس شرکت گرفته تا پایینترین مستخدم ...
آخرین، آخر (آخرین چیزی که باقی مانده)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the storm, this tree was the last thing still standing.
بعداز طوفان، این درخت آخرین چیزی بود که هنوز ایستاده بود.
She spent her last few days in the hospital.
او چند روز باقیماندهی عمرش را در بیمارستان گذراند.
He drank the last drop of water.
او آخرین قطرهی آب را نوشید.
This is the last piece of cake.
این تنها تکه کیک باقیمانده است.
the last chocolate in the box
آخرین شکلات توی جعبه
the last day of his life
آخرین روز عمر او
the last Safavid king
آخرین شاه صفوی
the last Friday of the month
آخرین جمعهی ماه
the last thing I expect him to say
غیرمنتظرهترین(ناممکنترین) چیزی که فکر میکنم او بگوید
گذشته، پیشین، اخیر، قبلی، آخرین
When did you last visit your grandmother?
آخرین بار کی مادربزرگت رو دیدی؟
I haven’t seen her since Sunday last.
از یکشنبهی گذشته تا حالا او را ندیدهام.
There was an interesting article in last week’s magazine.
مقالهای جالب در مجلهی هفتهی قبلی بود.
He left last night.
دیشب رفت.
last year
پارسال
his last book
اخیرترین کتاب او
the last thing in hats
کلاههای آخرین مد
last month
ماه پیش
طول کشیدن، ادامه داشتن، برقرار بودن، پابرجا بودن
The meeting lasted two hours.
ملاقات دو ساعت طول کشید.
Despite the hardships, their friendship lasted for years.
باوجود سختیها، دوستیشان سالها پابرجا ماند.
The storm continued all night.
طوفان، تمام شب ادامه داشت.
We have enough food to last for a month.
برای یک ماه غذا داریم.
Our money didn't last long.
پول ما زود تمام شد.
دوام داشتن، ماندگار بودن، پایدار بودن، فرسوده نشدن، کار کردن (در شرایط و وضعیت مناسب)
These shoes will last long.
این کفشها خیلی بادوام است.
Cheap furniture usually doesn’t stay sturdy for long.
مبلمان ارزانقیمت معمولاً مدت زیادی ماندگار نمیماند.
This material is very durable and will not wear out easily.
این جنس بسیار بادوام است و بهراحتی فرسوده نمیشود.
It is doubtful whether he can last out the training period.
معلوم نیست که بتواند تاب تحمل دورهی آموزشی را داشته باشد.
Man cannot last without water.
انسان بدون آب زنده نمیماند.
اسمش در آخر ذکر میشود؛ ولی از دیگران کمتر نیست، آخر از همه اما نه بیاهمیتترین
برای آخرین بار دیدن
بالأخره، بعد از همه این حرفها
در دم واپسین، در دم آخر، قبل از مرگ
تا نفر آخر
در آخرین لحظه، در آخرین فرصت
مرگ، وفات
اجرای دیشب
ادای احترام کردن (آخرین ادای احترام)
بالأخره، بعد از همهی این حرفها
مراسم کفن و دفن
قطعیترین یا معتبرترین کلام یا مرجع
1- به کار خود پرداختن یا ادامه دادن 2- در کار دیگران مداخله نکردن
تیر خلاص، موردی که باعث میشود کارد به استخوان برسد (آخرین کار از مجموعهای از کارها که دیگر برای فرد قابل تحمل نیست و کاسهی صبر او را لبریز میکند)
بهعنوان آخرین چاره، بهعنوان آخرین راهحل
مردن، نفس آخر را کشیدن
پس از ناراحتی نومیدی (و غیره) فایق شدن یا پیروز از کار درآمدن، خندهی آخر را کردن
در روزها یا مراحل آخر
live every day as though it were your last
طوری زندگی کن که گویی امروز آخرین روز عمر تو است، فرصت را غنیمت شمار
بالأخره، پس از مدتها
the last straw (that breaks the camel's back)
آخرین کاه (که کمر شتر را میشکند)، رسیدن کارد به استخوان، تجاوز از حد
آخرین راه چاره، آخرین راهحل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «last» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/last