صفت تفضیلی:
more conclusiveصفت عالی:
most conclusiveقطعی، قاطع، مسلم (گواه و دلیل و غیره)
The conclusive evidence presented in court left no room for doubt.
شواهد قطعی ارائهشده در دادگاه جای هیچ شکوتردیدی باقی نگذاشت.
The DNA test provided conclusive evidence that he was the father of the child.
آزمایش DNA شواهد قاطعی را ارائه کرد که او پدر کودک است.
نهایی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After thorough research, we reached a conclusive decision on the best course of action.
پس از تحقیقات کامل، به تصمیمی نهایی در مورد بهترین اقدام رسیدیم.
The detective gathered all the evidence to reach a conclusive decision about the crime.
کارآگاه تمام شواهد را جمعآوری کرد تا به تصمیم نهایی در مورد جنایت برسد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conclusive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conclusive