با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Telling

ˈtelɪŋ ˈtelɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    told
  • شکل سوم:

    told
  • سوم‌شخص مفرد:

    tells

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کارگر، مؤثر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a telling retort
- جواب دندان‌شکن
- a telling study of the corruption of this government
- بررسی گویایی درباره‌ی فساد این دولت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد telling

  1. adjective effective, significant
    Synonyms: cogent, considerable, conspicuous, convincing, crucial, decisive, devastating, effectual, forceful, forcible, important, impressive, influential, marked, operative, potent, powerful, satisfactory, satisfying, solid, sound, striking, trenchant, valid, weighty
    Antonyms: ineffective, insignificant, secondary, unimportant

ارجاع به لغت telling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «telling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/telling

لغات نزدیک telling

پیشنهاد بهبود معانی