شکل جمع:
operativesصفت تفضیلی:
more operativeصفت عالی:
most operativeقابل استفاده، مؤثر، دایر
عملی، کارگر، موثر، عامل، عمل کننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an operative motive
انگیزهی دستاندر کار
an operative carpenter
نجار شاغل
an operative dose
مقدار دارویی که مؤثر است
operative skills
مهارتهای دستی
operative complications
مشکلات وابسته به عمل جراحی
machine operatives
متصدیان ماشین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «operative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/operative