فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Workable

ˈwɜrːkəbl ˈwɜːkəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more workable
  • صفت عالی:

    most workable

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    کارکن، عملی، قابل اعمال، کارکردنی
    • - a workable project
    • - یک پروژه‌ی عملی
    • - workable plastic
    • - پلاستیکی که می‌شود روی آن کار کرد (و آن را به‌شکل دلخواه درآورد)
    • - a workable vein of coal
    • - یک رگه‌ی زغال‌سنگ قابل‌استخراج
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد workable

  1. adjective feasible
    Synonyms: applicable, breeze, cinch, doable, duck soup, easy, easy as pie, exploitable, functional, no sweat, piece of cake, possible, practicable, practical, simple as ABC, snap, usable, useful, viable, working
    Antonyms: impractical, unfeasible, unworkable

لغات هم‌خانواده workable

ارجاع به لغت workable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «workable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/workable

لغات نزدیک workable

پیشنهاد بهبود معانی