آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ مهر ۱۴۰۴

    Practical

    ˈpræktɪkl ˈpræktɪkl

    شکل جمع:

    practicals

    صفت تفضیلی:

    more practical

    صفت عالی:

    most practical

    معنی practical | جمله با practical

    adjective B2

    کاربردی، تجربی، عملی، واقعی، واقع‌گرایانه

    A practical knowledge of several languages has stood me in good stead.

    دانش عملی چندین زبان خیلی به درد من خورده است.

    We need someone with practical skills, not just academic knowledge.

    ما به کسی با مهارت‌های تجربی نیاز داریم، نه فقط دانش آکادمیک.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We must be practical and see difficulties in advance.

    باید واقع‌بین باشیم و از حالا اشکالات را پیش‌بینی کنیم.

    practical knowledge as opposed to theoretical knowledge

    دانش تجربی در برابر دانش تئوری

    practical experience

    تجربه‌ی عملی

    adjective C1

    مناسب، معقول، به‌دردبخور، کارآمد، سودمند، کاربردی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    That outfit may look nice, but it’s not practical for winter.

    آن لباس ممکن است زیبا به نظر برسد، اما برای زمستان مناسب نیست.

    The car is small but very practical for city driving.

    این ماشین کوچک است اما برای رانندگی در شهر بسیار کارآمد است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a practical machine with many uses

    دستگاه به‌دردخور که کاربردهای فراوانی دارد

    adjective C2

    کاربلد، اهل عمل، مدبر، کاربردی، راهبردی

    He's a very practical person – he fixes things instead of complaining.

    او فردی بسیار اهل عمل است؛ به‌جای شکایت کردن، مشکلات را حل می‌کند.

    The company needs a more practical approach to marketing.

    شرکت به رویکردی راهبردی‌تر در بازاریابی نیاز دارد.

    adjective C1

    قابل انجام، اجرایی، شدنی، عملی، امکان‌پذیر، قابل تحقق

    Your proposed solution is not practical.

    راه‌ حل پیشنهادی شما شدنی نیست.

    While appealing, his suggestion wasn’t very practical.

    با اینکه پیشنهادش جذاب بود، اما خیلی عملی نبود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Building a house in such a remote location might not be practical.

    ساختن خانه در چنین مکان دورافتاده‌ای، ممکن است امکان‌پذیر نباشد.

    a practical plan

    یک طرح کاربردی

    noun countable

    عملی، کارگاهی، آزمایشگاهی (کلاس درس یا امتحان)

    She’s excellent in practicals but struggles with theoretical exams.

    او در امتحان‌های عملی عالی است، اما با امتحانات نظری مشکل دارد.

    During the physics practical, we measured the velocity of a moving object.

    در کلاس کارگاهی فیزیک، سرعت جسمی متحرک را اندازه‌گیری کردیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد practical

    1. adjective serving or capable of serving a useful purpose
      Synonyms:
      practicable functional handy virtual serviceable useful utilitarian useable
      Antonyms:
      chimerical impractical utopian theoretical inexperienced inefficient unproficient untrained useless incapable unseasoned unskilled unrealistic impossible unworkable unfeasible worthless unserviceable
    1. adjective realistic, useful
      Synonyms:
      useful feasible sensible rational workable functional operative efficient sound doable possible serviceable usable pragmatic matter-of-fact commonsensical down-to-earth businesslike constructive empirical factual handy solid systematic utilitarian utile virtual working applied sober reasonable experimental orderly in operation in action implicit nuts and bolts unromantic hard-boiled both feet on the ground workaday unidealistic
      Antonyms:
      impractical impossible unrealistic useless unworkable unfeasible worthless unserviceable
    1. adjective experienced, proficient
      Synonyms:
      skilled trained qualified proficient effective efficient seasoned versed accomplished veteran vet working sophisticated worldly worldly-wise cosmopolitan
      Antonyms:
      inexperienced unskilled untrained incapable inefficient unproficient unseasoned useless

    Collocations

    practical value

    ارزش عملی

    practical skill

    مهارت عملی، مهارت کاربردی

    لغات هم‌خانواده practical

    • noun
      practical, practicalities, practicality, practicability
    • adjective
      practicable, practical
    • adverb
      practically, practicably

    سوال‌های رایج practical

    شکل جمع practical چی میشه؟

    شکل جمع practical در زبان انگلیسی practicals است.

    صفت تفضیلی practical چی میشه؟

    صفت تفضیلی practical در زبان انگلیسی more practical است.

    صفت عالی practical چی میشه؟

    صفت عالی practical در زبان انگلیسی most practical است.

    معنی practical به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «practical» در زبان فارسی به «عملی»، «کاربردی» یا «واقع‌گرایانه» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «practical» معمولاً برای توصیف چیزهایی به کار می‌رود که نه تنها از نظر نظری درست هستند، بلکه در عمل نیز قابل استفاده‌اند. در واقع، این کلمه بر ارزش کاربردی و نتیجه‌بخش بودن تأکید دارد. برای مثال، فردی که «practical» توصیف می‌شود، کسی است که به جای درگیر شدن در تفکرات پیچیده یا ایده‌آل‌گرایانه، به دنبال راه‌حل‌های واقعی و قابل اجراست. همین ویژگی باعث می‌شود این واژه در زمینه‌های مختلفی از زندگی شخصی تا علم و مدیریت کاربرد گسترده‌ای داشته باشد.

    در زندگی روزمره، «practical» بودن به معنای توانایی تصمیم‌گیری بر اساس واقعیت‌ها و شرایط موجود است. افراد عمل‌گرا معمولاً به‌جای آرزوهای دور از دسترس، به دنبال اقدام‌های مؤثر و قابل دستیابی هستند. چنین رویکردی در مدیریت زمان، حل مشکلات و برنامه‌ریزی روزانه اهمیت زیادی دارد و به افزایش بهره‌وری و کاهش استرس کمک می‌کند.

    در حوزه‌ی آموزش و مهارت‌آموزی، واژه‌ی «practical» در برابر «theoretical» (نظری) قرار می‌گیرد. برای مثال، «practical training» به آموزش‌های تجربی گفته می‌شود که در آن فراگیرنده مستقیماً با ابزار، تجهیزات یا موقعیت‌های واقعی کار می‌کند. این نوع آموزش باعث می‌شود دانش نظری به مهارت عملی تبدیل شود و فرد آمادگی لازم برای کار در محیط واقعی را پیدا کند.

    در دنیای طراحی، مهندسی و فناوری نیز، «practical» به مفهومی اشاره دارد که تمرکز آن بر سادگی، کارایی و قابلیت استفاده است. محصولی که از نظر فنی پیچیده ولی در استفاده دشوار باشد، ممکن است کاربردی یا «practical» محسوب نشود. از این رو، طراحی‌های موفق معمولاً بین زیبایی، کارکرد و سهولت استفاده تعادل برقرار می‌کنند.

    از دیدگاه فلسفی یا رفتاری، «practical» بودن به نوعی خرد زندگی نیز تعبیر می‌شود. شخص عمل‌گرا می‌داند چه چیزی در زمان حال مفیدتر است و چگونه می‌تواند منابع، انرژی و زمان خود را به بهترین شکل مدیریت کند. این ویژگی باعث می‌شود چنین افرادی در مواجهه با چالش‌ها، آرام‌تر، مؤثرتر و سازگارتر عمل کنند.

    «practical» مفهومی است که هم در سطح فردی و هم اجتماعی ارزش بالایی دارد. این واژه نماد کارآمدی، عقلانیت و واقع‌بینی است و در هر زمینه‌ای که نیاز به اقدام هوشمندانه و قابل اجرا وجود دارد، به‌درستی معنا پیدا می‌کند.

    ارجاع به لغت practical

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «practical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/practical

    لغات نزدیک practical

    • - practicable
    • - practicably
    • - practical
    • - practical art
    • - practical joke
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.