امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Feasible

ˈfiːzəbl ˈfiːzəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more feasible
  • صفت عالی:

    most feasible

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
شدنی، عملی، امکان‌پذیر، میسر، ممکن، محتمل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
امکان پذیر، شدنی
- a feasible plan
- نقشه‌ی شدنی
- a feasible story
- داستان باور‌کردنی
- land feasible for cultivation
- زمینی که برای کشت خوب است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feasible

  1. adjective possible, doable
    Synonyms:
    achievable advantageous appropriate attainable beneficial breeze cinch duck soup easy as pie expedient fit fitting likely no sweat performable pie piece of cake practicable practical probable profitable pushover realizable reasonable simple as ABC snap suitable viable workable worthwhile
    Antonyms:
    impossible inconceivable unfeasible unlikely unpractical unreasonable

ارجاع به لغت feasible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feasible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feasible

لغات نزدیک feasible

پیشنهاد بهبود معانی