گذشتهی ساده:
cinchedشکل سوم:
cinchedسومشخص مفرد:
cinchesوجه وصفی حال:
cinchingبسیار آسان، بسیار راحت، مثل آب خوردن
With his experience, the project will be a cinch for him.
با تجربهای که دارد، این پروژه برای او مثل آب خوردن خواهد بود.
Winning the game was a cinch for our skilled team.
برد در این بازی برای تیم ماهر ما بسیار آسان بود.
انگلیسی آمریکایی کمربند اسب، دور اسب، تنگ اسب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Make sure the cinch is secure before mounting the horse.
قبلاز سوار شدن به اسب از محکم بودن کمربند اسب اطمینان حاصل کنید.
The leather cinch was worn and needed to be replaced.
تنگ چرمی اسب فرسوده شده بود و نیاز به تعویض داشت.
(کمربند، پارچه و ...) محکم بستن
I cinch my seatbelt before driving to ensure my safety.
قبلاز رانندگی کمربند ایمنی خود را محکم میبندم تا از ایمنی خود اطمینان حاصل کنم.
He cinches his tie tightly to guarantee a professional appearance.
او برای تضمین ظاهر حرفهای، کراوات خود را محکم میبندد.
حتمی کردن، قطعی کردن
Eating their team is a cinch.
شکست دادن تیم آنها حتمی است.
The team cinched a victory in the final minutes of the game.
تیم در دقایق پایانی بازی پیروزی را قطعی کرد.
Adding extra locks on the door will cinch the security of your home.
اضافه کردن قفلهای اضافی روی در، امنیت خانهی شما را حتمی میکند.
سهلالوصول بودن، (حتماً یا به آسانی) به دست آمدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cinch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cinch