شایسته، مصلحت، مناسب، بیباکانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The president did not find it expedient to attend the meeting.
رئیسجمهور صلاح ندانست که در جلسه حضور یابد.
He found it expedient to sacrifice the unborn child to save the mother.
ناگزیر شد برای نجات مادر کودک زادهنشدهی او را فدا کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «expedient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/expedient