با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Expedience

ɪkˈspiːdiəns ɪkˈspiːdɪəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

( expediency ) شتاب، عجله، کار مهم، اقدام مهم، اقتضا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expedience

  1. noun appropriateness; worth
    Synonyms: advantage, advantageousness, advisability, appositeness, aptness, benefit, convenience, desirability, effectiveness, efficiency, fitness, helpfulness, judiciousness, meetness, opportunism, opportunity, order, policy, practicality, pragmatism, profitability, profitableness, properness, propitiousness, propriety, prudence, rightness, suitability, usefulness, utilitarianism, utility
    Antonyms: disadvantage, inappropriateness
  2. noun resource
    Synonyms: band-aid, contrivance, design, device, dodge, easy way out, gimmick, makeshift, maneuver, means, measure, method, recourse, resort, scheme, shift, step, stopgap, stratagem, strategy, substitute, surrogate, tactic, trick

ارجاع به لغت expedience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expedience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expedience

لغات نزدیک expedience

پیشنهاد بهبود معانی