Resort

rɪˈzɔːrt rɪˈzɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    resorted
  • شکل سوم:

    resorted
  • سوم‌شخص مفرد:

    resorts
  • وجه وصفی حال:

    resorting
  • شکل جمع:

    resorts

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در معنای آخر: re-sort

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
سفر تفریحگاه، اقامتگاه تفریحی (و رفاهی)، ریزورت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Some friends of mine stayed at a beach resort last summer.
- برخی از دوستانم، تابستان گذشته در تفریحگاه ساحلی اقامت داشتند.
- The ski resort was filled with enthusiastic winter sports enthusiasts.
- ریزورت اسکی مملو از علاقه‌مندان به ورزش‌های زمستانی بود.
noun uncountable
توسل
- The negotiations were successful without resort to violence.
- مذاکرات بدون توسل به خشونت موفقیت‌آمیز بود.
- The students completed the project without resort to cheating.
- دانشجویان این پروژه را بدون توسل به تقلب به پایان رساندند.
noun
راه‌حل، چاره
- Using diplomacy should always be the first resort in resolving conflicts.
- استفاده از دیپلماسی همیشه باید نخستین راه‌حل در حل مناقشات باشد.
- Taking out a loan should always be a last resort when facing financial difficulties.
- گرفتن وام همیشه باید آخرین چاره در هنگام مواجهه با مشکلات مالی باشد.
noun countable
پاتوق
- The café by the river was his favorite resort.
- کافه‌ی کنار رودخانه، پاتوق محبوب او بود.
- The old library became her resort.
- کتابخانه‌ی قدیمی پاتوق او شد.
noun
افراد حاضر در پاتوق
- The resort bring life and energy to the atmosphere.
- افراد حاضر در پاتوق به آن فضا انرژی می‌بخشند.
- The resort can provide valuable insights and feedback.
- افراد حاضر در پاتوق می‌توانند بینش و بازخورد ارزشمندی را ارائه دهند.
verb - intransitive
مرتباً رفتن (به جایی)
- Taverns were the places to which he resorted.
- میخانه‌ها جایی بودند که مرتباً به آن‌جا می‌رفت.
- She likes to resort to her favorite café.
- دوست دارد مرتباً به کافه‌ی محبوبش برود.
verb - intransitive
متوسل شدن به
- In times of need, she would resort to borrowing money from friends.
- در مواقع ضروری به قرض گرفتن از دوستان متوسل می‌شد.
- During times of distress, she tends to resort to painting.
- در مواقع پریشانی، او به نقاشی متوسل می‌شود.
verb - transitive
دوباره مرتب کردن (چیزی)
- Please re-sort the books on the shelf by author's last name.
- لطفاً کتاب‌های موجود در قفسه را براساس نام خانوادگی نویسنده، دوباره مرتب کنید.
- The computer program can automatically re-sort the data based on the chosen criteria.
- این برنامه‌ی کامپیوتری می‌تواند داده‌ها را براساس معیارهای انتخاب‌شده به‌طور خودکار دوباره مرتب کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resort

  1. noun vacation place
    Synonyms: camp, fat farm, hangout, harbor, haunt, haven, hideaway, hideout, holiday spot, hotel, hot spring, inn, lodge, mineral spring, motel, nest, park, purlieu, refuge, rendezvous, retreat, spa, spot, spring, stomping ground, tourist center, tourist trap
  2. noun alternative, recourse
    Synonyms: chance, course, device, expediency, expedient, hope, makeshift, opportunity, possibility, reference, refuge, relief, resource, shift, stopgap, substitute, surrogate
  3. verb have recourse to; make use of
    Synonyms: address, affect, apply, avail oneself of, benefit by, bring into play, devote, direct, employ, exercise, fall back on, frequent, go, go to, haunt, head for, look to, make use of, put to use, recur, recur to, refer to, repair, run, take up, try, turn, turn to, use, utilize, visit
    Antonyms: avoid, dodge

Idioms

  • as a last resort

    به‌عنوان آخرین چاره، به‌عنوان آخرین راه‌حل

ارجاع به لغت resort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resort

لغات نزدیک resort

پیشنهاد بهبود معانی