فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Reference

ˈrefrəns ˈrefrəns

گذشته‌ی ساده:

referenced

شکل سوم:

referenced

سوم‌شخص مفرد:

references

وجه وصفی حال:

referencing

شکل جمع:

references

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2

ارجاع، رجوع، مراجعه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

She kept the instructions for future reference in a folder labeled “Important.”

او دستورالعمل‌ها را برای ارجاع بعدی در پوشه‌ای با عنوان «مهم» نگه داشت.

The guidebook has charts for easy reference.

کتاب راهنما دارای نمودارهایی برای رجوع راحت است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

reference to an almanac

رجوع به سالنامه

The report was filed for future reference.

گزارش برای مراجعه‌ی بعدی بایگانی شد.

Items are arranged alphabetically for ease of reference.

برای تسهیل رجوع اقلام به ترتیب الفبا تنظیم شده است.

noun countable B2

ارجاع، منبع (کتاب و مقاله و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The reference cited at the end of the article provided additional information.

ارجاع ذکر شده در پایان مقاله اطلاعات تکمیلی را ارائه کرد.

Can you provide a reference for the statistics you cited in your report?

آیا می‌توانید منبعی برای آماری که در گزارش خود ذکر کرده‌اید ارائه کنید؟

noun countable

عطف، بازگشت، ارجاع (در نامه‌ی اداری)

reference to your letter dated December ten

عطف به نامه‌ی مورخ دهم دسامبر شما

The reference in the letter did not match the information in the database.

ارجاع موجود در نامه با اطلاعات موجود در پایگاه داده‌ها مطابقت نداشت.

noun countable B2

معرفی‌نامه

Your application must be accompanied with three references.

تقاضای شما باید همراه با سه معرفی‌نامه باشد.

Please provide a reference from a previous employer when applying for this position.

لطفاً هنگام درخواست برای این موقعیت شغلی، معرفی‌نامه‌ای از کارفرمای قبلی ارائه دهید.

noun countable

معرف (شخصی که می‌توان از او در مورد شخصیت یا توانایی شخصی دیگر تحقیق کرد)

Can you provide a reference who can speak to your work ethic?

آیا می‌توانید معرفی ارائه دهید که بتواند در مورد اخلاق کاری شما صحبت کند؟

I need to contact your references before making a hiring decision.

پیش از تصمیم‌گیری برای استخدام باید با معرف‌های شما تماس بگیرم.

noun countable

مرجع (اثری مانند فرهنگ لغت یا دایرة‌المعارف حاوی حقایق یا اطلاعات مفید)

A list of references is given at the end of the book.

فهرست کتاب‌های مرجع در آخر کتاب داده شده است.

She always keeps a reference book on hand.

او همیشه یک کتاب مرجع در اختیار دارد.

noun countable

اشاره

His play is full of references to recent events.

نمایشنامه‌ی او پر از اشارات به رویدادهای اخیر است.

Ahmad made no reference to his debt.

احمد اشاره‌ای به بدهی خود نکرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They omitted all reference to his prison record.

هرگونه اشاره به سابقه‌ی زندان رفتن او را حذف کردند.

adjective

مرجع

The reference measurements served as a guide for constructing the new building.

اندازه‌گیری‌های مرجع به عنوان راهنمای ساخت ساختمان جدید عمل کردند.

The reference value was used as a standard for evaluating the data.

از مقدار مرجع به عنوان استانداردی برای ارزیابی داده‌ها استفاده شد.

verb - transitive

ارجاع دادن

Remember to reference all the articles you use in your research paper.

به یاد داشته باشید که به تمام مقالاتی که در مقاله‌ی تحقیقاتی خود از آن‌ها استفاده می‌کنید ارجاع دهید.

Can you reference that quote from the book in your essay?

آیا می‌توانید به آن نقل‌قول از کتاب در مقاله‌ی خود ارجاع دهید؟

verb - transitive

دارای ارجاع کردن، دارای پس‌گشت کردن (کتاب و غیره)

This book is fully referenced.

این کتاب دارای بخش ارجاع کامل است.

I will reference the book.

کتاب را دارای پس‌گشت خواهم کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reference

  1. noun remark, citation
    Synonyms:
    mention note hint indication allusion quotation citation attributing connecting relating mentioning stating implication innuendo associating bringing up pointing out advertence plug resource source insinuation
  1. noun testimonial of good character
    Synonyms:
    recommendation endorsement certificate credentials character certification good word tribute
  1. noun printed matter with information
    Synonyms:
    writing source evidence dictionary encyclopedia thesaurus cyclopedia archives

Collocations

in reference to

در اشاره به، عطف به، بازگشت به

make reference to

اشاره کردن به، عطف کردن به، بازگشت دادن به

reference book

کتاب مرجع (کتابی که برای دسترسی به اطلاعاتی مشخص به بخش معینی از آن رجوع می‌‏شود)

لغات هم‌خانواده reference

ارجاع به لغت reference

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reference» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reference

لغات نزدیک reference

پیشنهاد بهبود معانی