با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Reference

ˈrefrəns ˈrefrəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    referenced
  • شکل سوم:

    referenced
  • سوم‌شخص مفرد:

    references
  • وجه وصفی حال:

    referencing
  • شکل جمع:

    references

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
ارجاع، رجوع، مراجعه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She kept the instructions for future reference in a folder labeled “Important.”
- او دستورالعمل‌ها را برای ارجاع بعدی در پوشه‌ای با عنوان «مهم» نگه داشت.
- The guidebook has charts for easy reference.
- کتاب راهنما دارای نمودارهایی برای رجوع راحت است.
- reference to an almanac
- رجوع به سالنامه
- The report was filed for future reference.
- گزارش برای مراجعه‌ی بعدی بایگانی شد.
- Items are arranged alphabetically for ease of reference.
- برای تسهیل رجوع اقلام به ترتیب الفبا تنظیم شده است.
noun countable B2
ارجاع، منبع (کتاب و مقاله و غیره)
- The reference cited at the end of the article provided additional information.
- ارجاع ذکر شده در پایان مقاله اطلاعات تکمیلی را ارائه کرد.
- Can you provide a reference for the statistics you cited in your report?
- آیا می‌توانید منبعی برای آماری که در گزارش خود ذکر کرده‌اید ارائه کنید؟
noun countable
عطف، بازگشت، ارجاع (در نامه‌ی اداری)
- reference to your letter dated December ten
- عطف به نامه‌ی مورخ دهم دسامبر شما
- The reference in the letter did not match the information in the database.
- ارجاع موجود در نامه با اطلاعات موجود در پایگاه داده‌ها مطابقت نداشت.
noun countable B2
معرفی‌نامه
- Your application must be accompanied with three references.
- تقاضای شما باید همراه با سه معرفی‌نامه باشد.
- Please provide a reference from a previous employer when applying for this position.
- لطفاً هنگام درخواست برای این موقعیت شغلی، معرفی‌نامه‌ای از کارفرمای قبلی ارائه دهید.
noun countable
معرف (شخصی که می‌توان از او در مورد شخصیت یا توانایی شخصی دیگر تحقیق کرد)
- Can you provide a reference who can speak to your work ethic?
- آیا می‌توانید معرفی ارائه دهید که بتواند در مورد اخلاق کاری شما صحبت کند؟
- I need to contact your references before making a hiring decision.
- پیش از تصمیم‌گیری برای استخدام باید با معرف‌های شما تماس بگیرم.
noun countable
مرجع (اثری مانند فرهنگ لغت یا دایرة‌المعارف حاوی حقایق یا اطلاعات مفید)
- A list of references is given at the end of the book.
- فهرست کتاب‌های مرجع در آخر کتاب داده شده است.
- She always keeps a reference book on hand.
- او همیشه یک کتاب مرجع در اختیار دارد.
noun countable
اشاره
- His play is full of references to recent events.
- نمایشنامه‌ی او پر از اشارات به رویدادهای اخیر است.
- Ahmad made no reference to his debt.
- احمد اشاره‌ای به بدهی خود نکرد.
- They omitted all reference to his prison record.
- هرگونه اشاره به سابقه‌ی زندان رفتن او را حذف کردند.
adjective
مرجع
- The reference measurements served as a guide for constructing the new building.
- اندازه‌گیری‌های مرجع به عنوان راهنمای ساخت ساختمان جدید عمل کردند.
- The reference value was used as a standard for evaluating the data.
- از مقدار مرجع به عنوان استانداردی برای ارزیابی داده‌ها استفاده شد.
verb - transitive
ارجاع دادن
- Remember to reference all the articles you use in your research paper.
- به یاد داشته باشید که به تمام مقالاتی که در مقاله‌ی تحقیقاتی خود از آن‌ها استفاده می‌کنید ارجاع دهید.
- Can you reference that quote from the book in your essay?
- آیا می‌توانید به آن نقل‌قول از کتاب در مقاله‌ی خود ارجاع دهید؟
verb - transitive
دارای ارجاع کردن، دارای پس‌گشت کردن (کتاب و غیره)
- This book is fully referenced.
- این کتاب دارای بخش ارجاع کامل است.
- I will reference the book.
- کتاب را دارای پس‌گشت خواهم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reference

  1. noun remark, citation
    Synonyms: advertence, allusion, associating, attributing, bringing up, connecting, hint, implication, indicating, innuendo, insinuation, mention, mentioning, note, plug, pointing out, quotation, relating, resource, source, stating
  2. noun testimonial of good character
    Synonyms: certificate, certification, character, credentials, endorsement, good word, recommendation, tribute
  3. noun printed matter with information
    Synonyms: archives, cyclopedia, dictionary, encyclopedia, evidence, source, thesaurus, writing

Collocations

  • in reference to

    در اشاره به، عطف به، بازگشت به

  • make reference to

    اشاره کردن به، عطف کردن به، بازگشت دادن به

  • reference book

    کتاب مرجع (کتابی که برای دسترسی به اطلاعاتی مشخص به بخش معینی از آن رجوع می‌‏شود)

لغات هم‌خانواده reference

ارجاع به لغت reference

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reference» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reference

لغات نزدیک reference

پیشنهاد بهبود معانی