آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ اسفند ۱۴۰۳

    Resource

    ˈriːsɔːrs rɪˈzɔːs / / -ˈsɔːs

    گذشته‌ی ساده:

    resourced

    شکل سوم:

    resourced

    سوم‌شخص مفرد:

    resources

    وجه وصفی حال:

    resourcing

    شکل جمع:

    resources

    توضیحات:

    resource در معنای دوم شکل رسمی لغت resourcefulness است.

    معنی resource | جمله با resource

    noun countable B2

    منبع، امکانات، سرمایه، دارایی

    Oil is a valuable resource.

    نفت سرمایه‌ی گران‌بهایی است.

    Her knowledge of languages is a valuable resource.

    دانش او از زبان‌ها، دارایی ارزشمندی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The library is a great resource for students.

    کتابخانه از امکانات عالی برای دانشجویان است.

    natural resources

    منابع طبیعی

    financial resources

    منابع مالی

    the book value of the company's resources

    ارزش اسمی دارایی‌های شرکت

    noun uncountable formal

    تدبیر، چاره‌اندیشی، ابتکار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    His resource in handling the crisis was commendable.

    تدبیر او در مدیریت بحران قابل تحسین بود.

    The company valued his resource as a key asset.

    شرکت چاره‌اندیشی او را به‌عنوان دارایی کلیدی، ارزشمند می‌دانست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The team's success hinged on their leader's resource for this in challenging situations.

    موفقیت تیم به ابتکار رهبرشان در این شرایط چالش‌برانگیز بستگی داشت.

    verb - transitive

    تأمین کردن، فراهم کردن، تجهیز کردن

    We need to resource the project adequately to ensure its success.

    ما باید پروژه را به‌اندازۀ کافی تأمین مالی کنیم تا موفقیت آن تضمین شود.

    It's crucial to resource the research team with the latest technology.

    بسیار مهم است که تیم تحقیقاتی را با آخرین فناوری‌ها تجهیز کنیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد resource

    1. noun supply drawn upon, either material or nonmaterial
      Synonyms:
      way means source stock reserve store property wealth assets fortune capital ability talent device system method measure recourse support relief substitute shift expedient artifice stratagem makeshift mode hoard stockpile nest egg refuge riches course creation step worth appliance resourcefulness ingenuity cleverness initiative inventiveness quick-wittedness contrivance contraption surrogate
      Antonyms:
      product
    1. noun the ability and the means to meet situations effectively.
      Synonyms:
      Often used in plural: resourcefulness wherewithal

    Collocations

    educational resource

    منبع آموزشی

    سوال‌های رایج resource

    گذشته‌ی ساده resource چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده resource در زبان انگلیسی resourced است.

    شکل سوم resource چی میشه؟

    شکل سوم resource در زبان انگلیسی resourced است.

    شکل جمع resource چی میشه؟

    شکل جمع resource در زبان انگلیسی resources است.

    وجه وصفی حال resource چی میشه؟

    وجه وصفی حال resource در زبان انگلیسی resourcing است.

    سوم‌شخص مفرد resource چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد resource در زبان انگلیسی resources است.

    ارجاع به لغت resource

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «resource» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/resource

    لغات نزدیک resource

    • - resound
    • - resounding
    • - resource
    • - resource allocation
    • - resourceful
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.