فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Resound

rɪˈzaʊnd rɪˈzaʊnd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

منعکس کردن، پژواک یا انعکاس صدا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The organ resounded through the church.

ارگ در کلیسا طنین‌انداز شد.

The hall resounded with applause.

سالن از هلهله و کف زدن به لرزه درآمد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a fame that has resounded through ages

شهرتی که در همه‌ی روزگاران پیچیده است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resound

  1. verb resonate
    Synonyms:
    sound ring echo reverberate vibrate bounce back reproduce boom

ارجاع به لغت resound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/resound

لغات نزدیک resound

پیشنهاد بهبود معانی