آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Boom

    buːm buːm

    گذشته‌ی ساده:

    boomed

    شکل سوم:

    boomed

    سوم‌شخص مفرد:

    booms

    وجه وصفی حال:

    booming

    شکل جمع:

    booms

    معنی boom | جمله با boom

    noun countable

    غرش (صدای بلند و پرپژواک)

    A boom echoed through the empty warehouse.

    غرش در انبار خالی طنین‌انداز شد.

    The boom of fireworks lit up the dark sky.

    غرش آتش‌بازی آسمان تاریک را روشن کرد.

    noun countable uncountable

    اقتصاد رونق، ترقی (ناگهانی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The stock market experienced a sudden boom.

    بورس رونق ناگهانی را تجربه کرد.

    The tourism industry is expected to see a boom this summer.

    انتظار می‌رود صنعت گردشگری در تابستان امسال شاهد رونق باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Computer manufacturing is a boom industry.

    کامپیوتر صنعت پر رونقی است.

    noun countable

    افزایش (فعالیت یا علاقه یا محبوبیت و غیره) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

    The new product launch caused a boom in sales.

    عرضه‌ی محصول جدید باعث افزایش فروش شد.

    The music festival experienced a boom in ticket sales this year.

    امسال جشنواره‌ی موسیقی افزایش بلیت‌فروشی را تجربه کرد.

    noun countable

    تیرک (در بادبان)

    The boom cracked under the pressure of the storm.

    تیرک تحت فشار طوفان ترک خورد.

    The sailor adjusted the boom.

    ملوان تیرک را تنظیم کرد.

    noun countable

    سینما و تئاتر دسته، بوم (برای نگه‌داشتن میکروفون هنگام فیلم‌برداری)

    a microphone boom

    دسته‌ی میکروفون

    The boom operator controlled the placement of the microphone during filming.

    اپراتور بوم محل قرارگیری میکروفون را حین فیلم‌برداری کنترل می‌کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    غریدن (توپ و طوفان و دریا و غیره)، غریو برداشتن، فریاد زدن، نعره زدن (شخص)، طنین افکندن (ارگ و تفنگ و غیره)، زوزه کشیدن (باد)

    The cannons boomed again.

    توپ‌ها دوباره غریدند.

    She boomed out to the employees.

    بر سر کارمندان غریو برداشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The clock boomed the hour.

    ساعت دیواری سر ساعت طنین افکند.

    verb - intransitive verb - transitive

    ترقی کردن، رونق گرفتن، رونق یافتن، رواج دادن، رونق دادن

    After the war business boomed.

    پس از جنگ، بازرگانی رونق گرفت.

    The war boomed the aircraft industry.

    جنگ موجب رونق صنعت هواپیمایی شد.

    noun

    سد ایمنی (در عرض رودخانه و غیره برای جلوگیری از نشت نفت)

    The boom helped prevent the spread of the oil spill to nearby shores.

    سد ایمنی به جلوگیری از گسترش نشت نفت به سواحل مجاور کمک کرد.

    The boom was placed to protect the fragile ecosystem from the oil contamination.

    سد ایمنی برای محافظت از اکوسیستم شکننده در برابر آلودگی نفتی قرار داده شد.

    noun countable

    آوند (افزاره‌ای چرخشی و محکم به شکل لوله‌ی تلسکوپ در هواپیمای سوخت‌رسان)

    The engineering team reinforced the boom for added strength.

    تیم مهندسی آوند را برای استحکام بیشتر تقویت کردند.

    Isfahan was a boom town.

    اصفهان شهر پررونقی بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد boom

    1. noun loud sound; crash
      Synonyms:
      bang smash blast clap slam crash roar rumble burst explosion crack reverberation thunder barrage cannonade blare drumfire wham
    1. noun prosperity
      Synonyms:
      growth increase gain improvement development expansion boost advance push jump upswing upturn upsurge inflation prosperousness
      Antonyms:
      loss failure collapse
    1. verb crash; make loud sound
      Synonyms:
      sound bang slam smash crash explode roar clap roll rumble blast burst crack thunder resound reverberate wham
    1. verb prosper
      Synonyms:
      grow increase develop expand succeed thrive flourish strengthen enhance gain swell bloom flower intensify appreciate spurt
      Antonyms:
      fail lose falter collapse

    Collocations

    boom and bust

    کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

    Idioms

    lower the boom

    (امریکا - عامیانه) با سرعت و قاطعیت عمل کردن (به ویژه در تنبیه یا انتقاد یا حمله کردن)

    سوال‌های رایج boom

    گذشته‌ی ساده boom چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده boom در زبان انگلیسی boomed است.

    شکل سوم boom چی میشه؟

    شکل سوم boom در زبان انگلیسی boomed است.

    شکل جمع boom چی میشه؟

    شکل جمع boom در زبان انگلیسی booms است.

    وجه وصفی حال boom چی میشه؟

    وجه وصفی حال boom در زبان انگلیسی booming است.

    سوم‌شخص مفرد boom چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد boom در زبان انگلیسی booms است.

    ارجاع به لغت boom

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «boom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boom

    لغات نزدیک boom

    • - boolean operator
    • - boolean variable
    • - boom
    • - boom and bust
    • - boom box
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.