با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Boom

buːm buːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    boomed
  • شکل سوم:

    boomed
  • سوم شخص مفرد:

    booms
  • وجه وصفی حال:

    booming
  • شکل جمع:

    booms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    غرش (صدای بلند و پرپژواک)
    • - A boom echoed through the empty warehouse.
    • - غرش در انبار خالی طنین‌انداز شد.
    • - The boom of fireworks lit up the dark sky.
    • - غرش آتش‌بازی آسمان تاریک را روشن کرد.
  • noun countable uncountable
    اقتصاد رونق، ترقی (ناگهانی)
    • - The stock market experienced a sudden boom.
    • - بورس رونق ناگهانی را تجربه کرد.
    • - The tourism industry is expected to see a boom this summer.
    • - انتظار می‌رود صنعت گردشگری در تابستان امسال شاهد رونق باشد.
    • - Computer manufacturing is a boom industry.
    • - کامپیوتر صنعت پر رونقی است.
  • noun countable
    افزایش (فعالیت یا علاقه یا محبوبیت و غیره) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)
    • - The new product launch caused a boom in sales.
    • - عرضه‌ی محصول جدید باعث افزایش فروش شد.
    • - The music festival experienced a boom in ticket sales this year.
    • - امسال جشنواره‌ی موسیقی افزایش بلیت‌فروشی را تجربه کرد.
  • noun countable
    تیرک (در بادبان)
    • - The boom cracked under the pressure of the storm.
    • - تیرک تحت فشار طوفان ترک خورد.
    • - The sailor adjusted the boom.
    • - ملوان تیرک را تنظیم کرد.
  • noun countable
    سینما و تئاتر دسته، بوم (برای نگه‌داشتن میکروفون هنگام فیلم‌برداری)
    • - a microphone boom
    • - دسته‌ی میکروفون
    • - The boom operator controlled the placement of the microphone during filming.
    • - اپراتور بوم محل قرارگیری میکروفون را حین فیلم‌برداری کنترل می‌کرد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    غریدن (توپ و طوفان و دریا و غیره)، غریو برداشتن، فریاد زدن، نعره زدن (شخص)، طنین افکندن (ارگ و تفنگ و غیره)، زوزه کشیدن (باد)
    • - The cannons boomed again.
    • - توپ‌ها دوباره غریدند.
    • - She boomed out to the employees.
    • - بر سر کارمندان غریو برداشت.
    • - The clock boomed the hour.
    • - ساعت دیواری سر ساعت طنین افکند.
  • verb - intransitive verb - transitive
    ترقی کردن، رونق گرفتن، رونق یافتن، رواج دادن، رونق دادن
    • - After the war business boomed.
    • - پس از جنگ، بازرگانی رونق گرفت.
    • - The war boomed the aircraft industry.
    • - جنگ موجب رونق صنعت هواپیمایی شد.
  • noun
    سد ایمنی (در عرض رودخانه و غیره برای جلوگیری از نشت نفت)
    • - The boom helped prevent the spread of the oil spill to nearby shores.
    • - سد ایمنی به جلوگیری از گسترش نشت نفت به سواحل مجاور کمک کرد.
    • - The boom was placed to protect the fragile ecosystem from the oil contamination.
    • - سد ایمنی برای محافظت از اکوسیستم شکننده در برابر آلودگی نفتی قرار داده شد.
  • noun countable
    آوند (افزاره‌ای چرخشی و محکم به شکل لوله‌ی تلسکوپ در هواپیمای سوخت‌رسان)
    • - The engineering team reinforced the boom for added strength.
    • - تیم مهندسی آوند را برای استحکام بیشتر تقویت کردند.
    • - Isfahan was a boom town.
    • - اصفهان شهر پررونقی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد boom

  1. noun loud sound; crash
    Synonyms: bang, barrage, blare, blast, burst, cannonade, clap, crack, drumfire, explosion, reverberation, roar, rumble, slam, smash, thunder, wham
  2. noun prosperity
    Synonyms: advance, boost, development, expansion, gain, growth, improvement, increase, inflation, jump, prosperousness, push, rush, spurt, upsurge, upswing, upturn
    Antonyms: collapse, failure, loss
  3. verb crash; make loud sound
    Synonyms: bang, blast, burst, clap, crack, drum, explode, resound, reverberate, roar, roll, rumble, slam, smash, sound, thunder, wham
  4. verb prosper
    Synonyms: appreciate, bloom, develop, enhance, expand, flourish, flower, gain, grow, increase, intensify, rise in value, spurt, strengthen, succeed, swell, thrive
    Antonyms: collapse, fail, falter, lose

Phrasal verbs

  • boom and bust

    کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

    کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

Collocations

  • boom and bust

    کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

Idioms

  • lower the boom

    (امریکا - عامیانه) با سرعت و قاطعیت عمل کردن (به ویژه در تنبیه یا انتقاد یا حمله کردن)

ارجاع به لغت boom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boom

لغات نزدیک boom

پیشنهاد بهبود معانی