فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boom

buːm buːm

گذشته‌ی ساده:

boomed

شکل سوم:

boomed

سوم‌شخص مفرد:

booms

وجه وصفی حال:

booming

شکل جمع:

booms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

غرش (صدای بلند و پرپژواک)

A boom echoed through the empty warehouse.

غرش در انبار خالی طنین‌انداز شد.

The boom of fireworks lit up the dark sky.

غرش آتش‌بازی آسمان تاریک را روشن کرد.

noun countable uncountable

اقتصاد رونق، ترقی (ناگهانی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The stock market experienced a sudden boom.

بورس رونق ناگهانی را تجربه کرد.

The tourism industry is expected to see a boom this summer.

انتظار می‌رود صنعت گردشگری در تابستان امسال شاهد رونق باشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Computer manufacturing is a boom industry.

کامپیوتر صنعت پر رونقی است.

noun countable

افزایش (فعالیت یا علاقه یا محبوبیت و غیره) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

The new product launch caused a boom in sales.

عرضه‌ی محصول جدید باعث افزایش فروش شد.

The music festival experienced a boom in ticket sales this year.

امسال جشنواره‌ی موسیقی افزایش بلیت‌فروشی را تجربه کرد.

noun countable

تیرک (در بادبان)

The boom cracked under the pressure of the storm.

تیرک تحت فشار طوفان ترک خورد.

The sailor adjusted the boom.

ملوان تیرک را تنظیم کرد.

noun countable

سینما و تئاتر دسته، بوم (برای نگه‌داشتن میکروفون هنگام فیلم‌برداری)

a microphone boom

دسته‌ی میکروفون

The boom operator controlled the placement of the microphone during filming.

اپراتور بوم محل قرارگیری میکروفون را حین فیلم‌برداری کنترل می‌کرد.

verb - intransitive verb - transitive

غریدن (توپ و طوفان و دریا و غیره)، غریو برداشتن، فریاد زدن، نعره زدن (شخص)، طنین افکندن (ارگ و تفنگ و غیره)، زوزه کشیدن (باد)

The cannons boomed again.

توپ‌ها دوباره غریدند.

She boomed out to the employees.

بر سر کارمندان غریو برداشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The clock boomed the hour.

ساعت دیواری سر ساعت طنین افکند.

verb - intransitive verb - transitive

ترقی کردن، رونق گرفتن، رونق یافتن، رواج دادن، رونق دادن

After the war business boomed.

پس از جنگ، بازرگانی رونق گرفت.

The war boomed the aircraft industry.

جنگ موجب رونق صنعت هواپیمایی شد.

noun

سد ایمنی (در عرض رودخانه و غیره برای جلوگیری از نشت نفت)

The boom helped prevent the spread of the oil spill to nearby shores.

سد ایمنی به جلوگیری از گسترش نشت نفت به سواحل مجاور کمک کرد.

The boom was placed to protect the fragile ecosystem from the oil contamination.

سد ایمنی برای محافظت از اکوسیستم شکننده در برابر آلودگی نفتی قرار داده شد.

noun countable

آوند (افزاره‌ای چرخشی و محکم به شکل لوله‌ی تلسکوپ در هواپیمای سوخت‌رسان)

The engineering team reinforced the boom for added strength.

تیم مهندسی آوند را برای استحکام بیشتر تقویت کردند.

Isfahan was a boom town.

اصفهان شهر پررونقی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boom

  1. noun loud sound; crash
    Synonyms:
    bang smash blast clap slam crash roar rumble burst explosion crack reverberation thunder barrage cannonade blare drumfire wham
  1. noun prosperity
    Synonyms:
    growth increase gain improvement development expansion boost advance push jump upswing upturn upsurge inflation prosperousness
    Antonyms:
    loss failure collapse
  1. verb crash; make loud sound
    Synonyms:
    sound bang slam smash crash explode roar clap roll rumble blast burst crack thunder resound reverberate wham
  1. verb prosper
    Synonyms:
    grow increase develop expand succeed thrive flourish strengthen enhance gain swell bloom flower intensify appreciate spurt
    Antonyms:
    fail lose falter collapse

Collocations

boom and bust

کامیابی و ناکامی، رونق و کسادی، رونق و ورشکستگی، موفقیت و شکست، رونق و رکود (وضعیتی که در آن یک اقتصاد یا کسب‌وکار به‌طور منظم دوره‌های افزایش فعالیت و موفقیت و پس از آن دوره‌های شکست را پشت سر می‌گذارد)

Idioms

lower the boom

(امریکا - عامیانه) با سرعت و قاطعیت عمل کردن (به ویژه در تنبیه یا انتقاد یا حمله کردن)

ارجاع به لغت boom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boom

لغات نزدیک boom

پیشنهاد بهبود معانی