فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clap

klæp klæp

گذشته‌ی ساده:

clapped

شکل سوم:

clapped

سوم‌شخص مفرد:

claps

وجه وصفی حال:

clapping

شکل جمع:

claps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B1

دست زدن، کف زدن

I could hear her clap from across the room.

صدای دست زدن او را از آن طرف اتاق می‌شنیدم.

The children would always clap along to the music when it played.

وقتی موسیقی پخش ‌می‌شد، بچه‌ها همیشه به‌همراه آن دست می‌زدند.

verb - intransitive verb - transitive B1

تشویق کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The viewers clapped for him.

تماشاگران او را تشویق کردند.

The crowd clapped in unison, creating an exhilarating rhythm.

جمعیت یک‌صدا تشویق و ریتم هیجان‌انگیزی ایجاد کردند.

verb - transitive

(با سرعت) کوبیدن، زدن

The guard gave him a clap in the ribs with his stick.

نگهبان با چوب‌دستی خود ضربه‌ای به پهلوی او زد.

He clapped his hat on his head and rushed out the door.

کلاهش را روی سرش کوبید و با عجله از در بیرون رفت.

verb - transitive

(به علامت تشویق یا محبت) به شانه یا پشت کسی زدن

The coach clapped each player on the shoulder as they left the field.

مربی هنگام خروج از زمین، روی شانه هر بازیکن زد.

I saw my friend across the room and gave him a playful clap on the back.

دوستم را در آن طرف اتاق دیدم و دستی از سر شوخی به پشت او زدم.

noun singular

تشویق، عمل زدن دست‌ها به یکدیگر

The loud clap echoed through the room.

صدای تشویق بلند در اتاق پیچید.

The sound of the clap could be heard from across the street.

صدای تشویق از آن‌طرف خیابان به گوش می‌رسید.

noun countable C2

غرش (رعدوبرق)، صدای بلند (و ناگهانی)

a clap of thunder

غرش ناگهانی رعدوبرق

The clap echoed through the forest.

صدای غرش رعدوبرق در جنگل پیچید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clap

  1. noun loud hitting noise
    Synonyms:
    bang crash slam smash whack boom strike burst blast crack slap applause handclap pat wallop thwack wham thunder thrust thunderclap
  1. verb applaud; slap with approbation
    Synonyms:
    praise approve cheer acclaim applaud give a hand give a big hand slap bang pat hear it for strike gently whack thwack

Idioms

at a clap

1- فوراً، بلافاصله 2- با هم، متفقاً، در آن واحد

in a clap

فوراً، در یک لحظه، در یک چشم برهم زدن

clap eyes on

(عامیانه) دیدن، نگاه سریع کردن

ارجاع به لغت clap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clap

لغات نزدیک clap

پیشنهاد بهبود معانی