قطع شدن، ترکیدن، از هم پاشیدن، شکفتن، منفجر شدن
The balloon burst.
بادکنک ترکید.
The tire burst.
لاستیک پنجر شد.
A hand grenade was thrown but did not burst.
نارنجک پرتاب شد؛ ولی منفجر نشد.
Firecrackers were bursting all around us.
ترقهها در اطرافمان میترکیدند.
The pain will ease when the abscess bursts.
وقتی که سر دمل باز شود درد فروکش خواهد کرد.
She burst into tears.
زد زیر گریه.
The airplane crashed and its wing burst apart.
هواپیما به زمین خورد (سقوط کرد) و بالش متلاشی شد.
انفجار
a great burst of thunder
غرش عظیم رعد
a burst of machine gun fire
رگبار تیراندازی با مسلسل
a burst of laughter
رگباری از خنده
a burst of activity
یک سلسله فعالیت شدید
تکه پاره شدن، از هم پاشیدن
1- سراسیمه یا با شتاب وارد شدن، پریدن تو 2- شکفتن، گل دادن، زدن زیر خنده (و غیره)
ناگهان آغاز کردن (به خنده و گریه و غیره)، زدن زیر (خنده و غیره)
ناگهان و با فشار گشودن یا گشوده شدن، غفلتا و با شدت باز کردن یا شدن
کاملاً پر، پر از آدم، پرمشغله، اشباعشده
(غفلتاً) ظاهر شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «burst» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burst