فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Detonate

ˈdetəneɪt ˈdetəneɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    detonated
  • شکل سوم:

    detonated
  • سوم شخص مفرد:

    detonates
  • وجه وصفی حال:

    detonating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    با صدا ترکیدن، منفجر شدن، ترکانیدن
    • - These bombs are detonated by radio waves.
    • - این بمب‌ها توسط امواج رادیویی منفجر می‌شوند.
    • - One of the grenades failed to detonate.
    • - یکی از نارنجک‌ها نترکید.
    • - The detonation shook windowpanes.
    • - صدای انفجار شیشه‌ها را لرزاند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد detonate

  1. verb set off bomb
    Synonyms: bang, blast, blow up, burst, discharge, explode, fulminate, kablooey, let go, mushroom, push the button, shoot off, touch off, va-voom
    Antonyms: dismantle

ارجاع به لغت detonate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detonate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/detonate

لغات نزدیک detonate

پیشنهاد بهبود معانی