امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Explode

ɪkˈsploʊd ɪkˈspləʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exploded
  • شکل سوم:

    exploded
  • سوم‌شخص مفرد:

    explodes
  • وجه وصفی حال:

    exploding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb B1
آتش گرفتن، منفجر شدن، ترکیدن، گشودن، گسترده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- One of the bomb's did not explode.
- یکی از بمب‌ها منفجر نشد.
- They recently succeeded in exploding an atomic bomb.
- اخیراً موفق به منفجر کردن یک بمب اتمی شدند.
- to explode a scientific theory
- یک نظریه‌ی علمی را کاملاً رد کردن
- The audience exploded with laughter.
- حاضران از خنده ترکیدند.
- The city's population is exploding.
- جمعیت شهر به‌سرعت رو به افزایش است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد explode

  1. verb blow up
    Synonyms: backfire, blast, blaze, blow to kingdom come, break out, burst, collapse, convulse, detonate, discharge, erupt, flame up, flare up, fracture, jet, kablooey, let go, mushroom, rupture, set off, shatter, shiver, split, thunder
    Antonyms: implode
  2. verb discredit
    Synonyms: belie, confute, debunk, deflate, discard, disprove, invalidate, puncture, refute, repudiate, shoot down, shoot full of holes
    Antonyms: prove

لغات هم‌خانواده explode

ارجاع به لغت explode

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «explode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/explode

لغات نزدیک explode

پیشنهاد بهبود معانی