از درون مفجر شدن، از داخل ترکیدن
The intense heat and pressure caused the volcanic rock to implode.
گرما و فشار شدید باعث شد که سنگ آتشفشانی از درون منفجر شود.
The old bridge was in such poor condition that it eventually imploded under the weight of a passing truck.
پل قدیمی به قدری در وضعیت نامناسبی قرار داشت که در نهایت زیر وزن یک کامیون در حال عبور از داخل ترکید.
متلاشی شدن، فروریختن (نظام و تشکیلات و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The once thriving business began to implode after a series of poor decisions.
این کسبوکار که زمانی پررونق بود، پس از یک سری تصمیمات ضعیف شروع به متلاشی شدن کرد.
The collapse of the ruling party resulted in the entire governing system imploding.
فروپاشی حزب حاکم منجر به فروریختن کل سیستم حکومتی شد.
مکیده ادا کردن، با هوای دم ادا کردن
The singer's voice seemed to implode as she hit the high note.
به نظر میرسید که صدای خواننده با رسیدن به نت بالا مکیده ادا شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «implode» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/implode