با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Implied

American: ɪmˈplaɪd British: ɪmˈplaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    implies
  • وجه وصفی حال:

    implying

معنی و نمونه‌جمله

adjective
ضمنی، تلویحی، غیرصریح، سربسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an implied agreement
- توافق ضمنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد implied

  1. adjective hinted at
    Synonyms: adumbrated, alluded to, allusive, connoted, constructive, figured, foreshadowed, hidden, implicit, indicated, indicative, indirect, inferential, inferred, inherent, insinuated, intended, involved, latent, lurking, meant, occult, parallel, perceptible, potential, significative, signified, suggested, symbolized, tacit, tacitly assumed, undeclared, understood, unexpressed, unsaid, unspoken, unuttered, wordless
    Antonyms: explicated, expressed, stated

ارجاع به لغت implied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «implied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/implied

لغات نزدیک implied

پیشنهاد بهبود معانی