نشاندهنده، نمایشگر، گواه، علامت، نشان، نشانگر، نشانه، شاخص
A look which was indicative of joy.
نگاهی که نشانگر شادی بود.
The strike was indicative of the workers' dissatisfaction.
اعتصاب نشانهی عدم رضایت کارگران بود.
indicative of that
نشانهی ، دلیل، حاکی از
(دستورزبان) وجه اخباری، فعل اخباری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indicative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indicative