با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Award

əˈwɔːrd əˈwɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    awarded
  • شکل سوم:

    awarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    awards
  • وجه وصفی حال:

    awarding
  • شکل جمع:

    awards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive countable B2
مقرر داشتن، اعطا کردن، سپردن، امانت گذاردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was awarded two medals.
- دو مدال به او اعطا شد.
- to award a prize for the best composition
- دادن جایزه به بهترین انشا
- After much discussion, she was awarded the point.
- پس از بحث زیاد رأی به نفع او صادر شد (او محق شناخته شد یا امتیاز به او داده شد).
noun countable
جایزه، رای
- His award consisted of a stipend plus free room and board.
- جایزه‌ی او عبارت بود‌ از کمک‌هزینه به‌علاوه‌ی خوابگاه و خوراک مجانی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد award

  1. noun prize or reward
    Synonyms: accolade, adjudication, allotment, bestowal, citation, conferment, conferral, decision, decoration, decree, distinction, donation, endowment, feather in cap, gift, gold, gold star, grant, honor, order, presentation, scholarship, trophy, verdict
  2. verb give prize or reward
    Synonyms: accord, adjudge, allocate, allot, apportion, assign, bestow, concede, confer, decree, dish out, distribute, donate, endow, fork out, gift, grant, hand out, present, render, reward, shell out, sweeten the kitty

ارجاع به لغت award

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «award» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/award

لغات نزدیک award

پیشنهاد بهبود معانی