گذشتهی ساده:
apportionedشکل سوم:
apportionedسومشخص مفرد:
apportionsوجه وصفی حال:
apportioningبخش کردن، تقسیم کردن، تخصیص دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to apportion time among one's various activities
وقت خود را برای فعالیتهای مختلف قسمت کردن
to apportion blame
تقصیر هر کسی را معلوم کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «apportion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/apportion