فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Divvy

ˈdɪvi ˈdɪvi

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

(عامیانه) (با: up) بخش کردن، تقسیم کردن، حصه کردن

They divvied up the loot and fled.

آن‌ها اموال دزدیده‌شده را (بین خود) تقسیم و فرار کردند.

noun verb - transitive verb - intransitive

(عامیانه) بخش، تقسیم، حصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

a four-way divvy of the profits

تقسیم چهارجانبه‌ی منافع

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divvy

  1. verb to give out in portions or shares
    Synonyms:
    distribute share divide deal dispense portion dole out ration parcel out
  1. noun that which is allotted
    Synonyms:
    share part portion quota ration allotment allowance allocation measure lot cut quantum split dole

ارجاع به لغت divvy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divvy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/divvy

لغات نزدیک divvy

پیشنهاد بهبود معانی