آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Share

ʃer ʃeə

گذشته‌ی ساده:

shared

شکل سوم:

shared

سوم‌شخص مفرد:

shares

وجه وصفی حال:

sharing

شکل جمع:

shares

معنی share | جمله با share

verb - intransitive verb - transitive A2

شریک شدن، سهیم شدن (استفاده‌ی مشترک داشتن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

My brother and I shared a room.

من و برادرم یک اتاق داشتیم.

He had forgotten his pen, so we shared mine.

قلمش را فراموش کرده بود؛ بنابراین شریکی از قلم من استفاده کردیم.

verb - intransitive verb - transitive A2

تقسیم کردن، سهیم کردن، شریک کردن، قسمت کردن (اموال، پول، غذا و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He shared his estate among his children.

اموال خود را میان فرزندانش بخش کرد.

We shared the cost of the taxi between the three of us.

هزینه‌ی تاکسی را بین سه نفرمان تقسیم کردیم.

verb - intransitive verb - transitive B2

تقسیم کردن، با هم انجام دادن (کارها و وظایف)

They shared the teaching duties during the semester.

آن‌ها وظایف تدریس را درطول ترم با هم انجام دادند.

He shared the responsibility for organizing the event with his colleague.

او مسئولیت سازماندهی رویداد را با همکارش تقسیم کرد.

verb - intransitive verb - transitive B1

مشترک داشتن، شریک بودن، برخوردار بودن، دارای وجه مشترک بودن، سهیم بودن (در تجربه، احساس و...)

She and I share many memories.

من و او خاطرات مشترک فراوانی داریم.

the glories and defeats that we Iranians share

افتخارات و شکست‌هایی که ما ایرانیان در آن سهیم هستیم

verb - transitive C1

به اشتراک گذاشتن، مطرح کردن، بازگو کردن، در میان گذاشتن

He shared his feelings honestly with his friend.

او احساساتش را صادقانه با دوستش مطرح کرد.

She shared her ideas about the project with the team.

او ایده‌هایش درباره‌ی پروژه را با اعضای تیم در میان گذاشت.

verb - transitive

شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشتن، پست کردن، منتشر کردن

They shared the news on multiple social media platforms.

آن‌ها خبر را در چندین شبکه‌ی اجتماعی منتشر کردند.

He shared a video of the concert with his friends.

او ویدئوی کنسرت را با دوستانش به اشتراک گذاشت.

noun countable uncountable B2

سهم، قسمت، بخش

I will only pay my own share.

من فقط سهم خودم را می‌پردازم.

Each player received a share of the prize money.

هر بازیکن، بخشی از جایزه را دریافت کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

his share of his father's estate

سهم او از اموال پدرش

a share of the food

بخشی از غذا

noun countable uncountable B2

سهم، قسمت، بخش (از کار، مسئولیت، وظیفه و...)

A share of the responsibility for this accident falls on him.

بخشی از مسئولیت این حادثه متوجه اوست.

We all have a share in making this event successful.

همه‌ی ما سهمی در موفقیت این رویداد داریم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

What share did luck have in his success?

نقش شانس در موفقیت او چه بود؟

noun countable C2

اقتصاد سهم (بخشی از مالکیت)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

I sold my shares in this company.

سهام خود را در این شرکت فروختم.

Investing in shares can be risky but profitable.

سرمایه‌گذاری در سهام می‌تواند پرریسک اما سودآور باشد.

noun countable

شبکه‌های اجتماعی به اشتراک‌گذاری

He tracked the number of shares his blog received.

او تعداد اشتراک‌گذاری‌های بلاگ خود را پیگیری کرد.

Encourage readers to give your content a share online.

خوانندگان را تشویق کنید که محتوای شما را به‌صورت آنلاین به اشتراک بگذارند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد share

  1. verb use in common with others
    Synonyms:
    use experience receive distribute divide assign accord give out deal partake participate split allot administer bestow mete out ration apportion parcel out prorate quota shift yield split up divide with divvy divvy up dole out take a part of have a portion of part go halves go fifty-fifty pay half go Dutch have a hand in go in with slice piece up slice up be a party to cut the pie give and take
    Antonyms:
    keep hold be selfish
  1. noun one's proper or expected function in a common effort
    Synonyms:
  1. verb to give
    Antonyms:
    hold keep be selfish

Phrasal verbs

share something with somebody

مشترکاً از چیزی استفاده کردن، با هم خوردن، با هم در چیزی سهیم بودن

Collocations

go shares

شریک شدن، شریکی انجام دادن

on shares

با مشارکت در سود و زیان

share a secret (with somebody)

رازی را (با کسی) در میان گذاشتن

share in something

در چیزی سهیم بودن

share an opinion

نظر خود را به اشتراک گذاشتن، هم‌نظر بودن

Collocations بیشتر

share someone’s opinion on

با نظر کسی در مورد ... موافق بودن، در مورد ... هم‌عقیده بودن

share the same taste in

هم سلیقه بودن، در چیزی هم ذائقه/هم عقیده بودن

share a view

هم عقیده بودن، دیدگاه مشترک داشتن

market share

سهم بازار

do a job-share

کار نیمه‌وقت مشترک داشتن، تقسیم کردن یک شغل تمام‌وقت (بین دو نفر)

share prices fluctuate

قیمت سهام نوسان دارد

Idioms

share and share alike

با سهم متساوی

the lion's share of something

بخش عمده‌ی چیزی

سوال‌های رایج share

گذشته‌ی ساده share چی میشه؟

گذشته‌ی ساده share در زبان انگلیسی shared است.

شکل سوم share چی میشه؟

شکل سوم share در زبان انگلیسی shared است.

شکل جمع share چی میشه؟

شکل جمع share در زبان انگلیسی shares است.

وجه وصفی حال share چی میشه؟

وجه وصفی حال share در زبان انگلیسی sharing است.

سوم‌شخص مفرد share چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد share در زبان انگلیسی shares است.

ارجاع به لغت share

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «share» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/share

لغات نزدیک share

پیشنهاد بهبود معانی