آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ مرداد ۱۴۰۴

    Share

    ʃer ʃeə

    گذشته‌ی ساده:

    shared

    شکل سوم:

    shared

    سوم‌شخص مفرد:

    shares

    وجه وصفی حال:

    sharing

    شکل جمع:

    shares

    معنی share | جمله با share

    verb - intransitive verb - transitive A2

    شریک شدن، سهیم شدن (استفاده‌ی مشترک داشتن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    My brother and I shared a room.

    من و برادرم یک اتاق داشتیم.

    He had forgotten his pen, so we shared mine.

    قلمش را فراموش کرده بود؛ بنابراین شریکی از قلم من استفاده کردیم.

    verb - intransitive verb - transitive A2

    تقسیم کردن، سهیم کردن، شریک کردن، قسمت کردن (اموال، پول، غذا و...)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He shared his estate among his children.

    اموال خود را میان فرزندانش بخش کرد.

    We shared the cost of the taxi between the three of us.

    هزینه‌ی تاکسی را بین سه نفرمان تقسیم کردیم.

    verb - intransitive verb - transitive B2

    تقسیم کردن، با هم انجام دادن (کارها و وظایف)

    They shared the teaching duties during the semester.

    آن‌ها وظایف تدریس را درطول ترم با هم انجام دادند.

    He shared the responsibility for organizing the event with his colleague.

    او مسئولیت سازماندهی رویداد را با همکارش تقسیم کرد.

    verb - intransitive verb - transitive B1

    مشترک داشتن، شریک بودن، برخوردار بودن، دارای وجه مشترک بودن، سهیم بودن (در تجربه، احساس و...)

    She and I share many memories.

    من و او خاطرات مشترک فراوانی داریم.

    the glories and defeats that we Iranians share

    افتخارات و شکست‌هایی که ما ایرانیان در آن سهیم هستیم

    verb - transitive C1

    به اشتراک گذاشتن، مطرح کردن، بازگو کردن، در میان گذاشتن

    He shared his feelings honestly with his friend.

    او احساساتش را صادقانه با دوستش مطرح کرد.

    She shared her ideas about the project with the team.

    او ایده‌هایش درباره‌ی پروژه را با اعضای تیم در میان گذاشت.

    verb - transitive

    شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشتن، پست کردن، منتشر کردن

    They shared the news on multiple social media platforms.

    آن‌ها خبر را در چندین شبکه‌ی اجتماعی منتشر کردند.

    He shared a video of the concert with his friends.

    او ویدئوی کنسرت را با دوستانش به اشتراک گذاشت.

    noun countable uncountable B2

    سهم، قسمت، بخش

    I will only pay my own share.

    من فقط سهم خودم را می‌پردازم.

    Each player received a share of the prize money.

    هر بازیکن، بخشی از جایزه را دریافت کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    his share of his father's estate

    سهم او از اموال پدرش

    a share of the food

    بخشی از غذا

    noun countable uncountable B2

    سهم، قسمت، بخش (از کار، مسئولیت، وظیفه و...)

    A share of the responsibility for this accident falls on him.

    بخشی از مسئولیت این حادثه متوجه اوست.

    We all have a share in making this event successful.

    همه‌ی ما سهمی در موفقیت این رویداد داریم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    What share did luck have in his success?

    نقش شانس در موفقیت او چه بود؟

    noun countable C2

    اقتصاد سهم (بخشی از مالکیت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    I sold my shares in this company.

    سهام خود را در این شرکت فروختم.

    Investing in shares can be risky but profitable.

    سرمایه‌گذاری در سهام می‌تواند پرریسک اما سودآور باشد.

    noun countable

    شبکه‌های اجتماعی به اشتراک‌گذاری

    He tracked the number of shares his blog received.

    او تعداد اشتراک‌گذاری‌های بلاگ خود را پیگیری کرد.

    Encourage readers to give your content a share online.

    خوانندگان را تشویق کنید که محتوای شما را به‌صورت آنلاین به اشتراک بگذارند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد share

    1. noun portion, allotment
      Synonyms:
      part piece division percentage proportion allowance cut serving helping dose fraction segment slice quota ration chunk lot amount interest stake claim dividend split fragment measure allotment quantum bite pittance commission contribution due end taste whack plum parcel drag fifty-fifty heritage quotient cut in cut up divvy halver lagniappe meed partage points quantum quotum rake-off
      Antonyms:
      whole
    1. verb use in common with others
      Synonyms:
      use experience receive distribute divide assign accord give out deal partake participate split allot administer bestow mete out ration apportion parcel out prorate quota shift yield split up divide with divvy divvy up dole out take a part of have a portion of part go halves go fifty-fifty pay half go Dutch have a hand in go in with slice piece up slice up be a party to cut the pie give and take
      Antonyms:
      keep hold be selfish
    1. noun one's proper or expected function in a common effort
      Synonyms:
      part piece role
    1. verb to divide
      Synonyms:
      deal distribute apportion dispense divide part divvy portion ration allot allotment allowance partition claim commission cut dole out divvy up dividend division parcel out dole interest assign lot moiety partake administer portion-out participate participate in percentage piece plowshare proportion quota ratio split stake
      Antonyms:
      unite combine withhold
    1. verb to give
      Synonyms:
      participate partake yield conduce contribute bestow accord partake-in
      Antonyms:
      hold keep be selfish

    Phrasal verbs

    share something with somebody

    مشترکاً از چیزی استفاده کردن، با هم خوردن، با هم در چیزی سهیم بودن

    Collocations

    go shares

    شریک شدن، شریکی انجام دادن

    on shares

    با مشارکت در سود و زیان

    share a secret (with somebody)

    رازی را (با کسی) در میان گذاشتن

    share in something

    در چیزی سهیم بودن

    share an opinion

    نظر خود را به اشتراک گذاشتن، هم‌نظر بودن

    Collocations بیشتر

    share someone’s opinion on

    با نظر کسی در مورد ... موافق بودن، در مورد ... هم‌عقیده بودن

    share the same taste in

    هم سلیقه بودن، در چیزی هم ذائقه/هم عقیده بودن

    share a view

    هم عقیده بودن، دیدگاه مشترک داشتن

    market share

    سهم بازار

    do a job-share

    کار نیمه‌وقت مشترک داشتن، تقسیم کردن یک شغل تمام‌وقت (بین دو نفر)

    share prices fluctuate

    قیمت سهام نوسان دارد

    Idioms

    share and share alike

    با سهم متساوی

    the lion's share of something

    بخش عمده‌ی چیزی

    سوال‌های رایج share

    گذشته‌ی ساده share چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده share در زبان انگلیسی shared است.

    شکل سوم share چی میشه؟

    شکل سوم share در زبان انگلیسی shared است.

    شکل جمع share چی میشه؟

    شکل جمع share در زبان انگلیسی shares است.

    وجه وصفی حال share چی میشه؟

    وجه وصفی حال share در زبان انگلیسی sharing است.

    سوم‌شخص مفرد share چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد share در زبان انگلیسی shares است.

    ارجاع به لغت share

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «share» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/share

    لغات نزدیک share

    • - shaping
    • - shard
    • - share
    • - share a secret (with somebody)
    • - share a view
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.