با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quotient

ˈkwoʊʃnt ˈkwəʊʃnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    quotients

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
میزان، مقدار، ضریب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The quotient of kindness she exhibited touched everyone around her.
- میزان مهربانی او همه‌ی اطرافیانش را تحت‌تأثیر قرار داد.
- His quotient of patience wore thin after hours of waiting.
- میزان صبرش پس‌از ساعت‌ها انتظار کم شد.
noun countable
ریاضی خارج‌قسمت، بهره، بهر (نتیجه‌ی تقسیم)
- quotient group
- گروه خارج‌قسمتی
- The quotient of 10 divided by 2 is 5.
- خارج‌قسمت ۱۰ تقسیم بر ۲ برابر عدد ۵ است.
noun countable uncountable
نسبت، سهم، سهمیه
- The quotient of resources allocated for the project was insufficient.
- سهم منابع تخصیص‌یافته برای پروژه ناکافی بود.
- Finding a balance between ambition and contentment is a personal quotient.
- یافتن تعادل بین جاه‌طلبی و رضایت یک نسبت شخصی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quotient

  1. noun
    Synonyms: outcome, remainder, computation

ارجاع به لغت quotient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quotient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quotient

لغات نزدیک quotient

پیشنهاد بهبود معانی