آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ دی ۱۴۰۳

    Stake

    steɪk steɪk

    گذشته‌ی ساده:

    staked

    شکل سوم:

    staked

    سوم‌شخص مفرد:

    stakes

    وجه وصفی حال:

    staking

    شکل جمع:

    stakes

    معنی stake | جمله با stake

    noun countable

    اقتصاد سهم، سرمایه، مبلغ سرمایه‌گذاری‌شده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    His stake in the business was less than ten percent.

    سرمایه‌ی او در آن کاسبی کمتر از ده درصد (کل سرمایه) بود.

    She sold her stake in that shop.

    سهم خودش در آن مغازه را فروخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to have a stake in a company

    در سرمایه‌گذاری یک شرکت سهیم بودن

    noun countable

    شرط‌بندی، شرط، قمار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    He plays for high stakes.

    او قمار سنگین می‌کند.

    The stakes were high in the final round of the tournament.

    شرط‌بندی‌ها در دور پایانی مسابقات بالا بود.

    noun countable

    تیر چوبی، تیرچه، تکه‌چوب نوک‌تیز، میخ چوبی

    narrow stakes to hold up tomato bushes

    تیرچه‌های باریک برای نگهداری بته‌های گوجه‌فرنگی

    Stakes driven into the ground marked the boundaries of his land.

    تیرهای چوبی که به زمین فرو کرده بودند، حدود زمین او را معین می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to be burned at the stake

    بسته‌شدن به تکه‌چوب نوک‌تیز مرگ و زنده‌زنده سوزانده شدن

    verb - transitive

    شرط‌بندی کردن، پول در قمار گذاشتن، قمار کردن

    I am ready to stake my life on it.

    حاضرم جانم را سر آن شرط‌بندی کنم.

    She decided to stake her savings on the upcoming horse race.

    او تصمیم گرفت پس‌انداز خود را در مسابقه‌ی اسب‌دوانی نزدیک قمار کند.

    verb - transitive

    به چوب بستن، به میخ بستن، قائم قرار گرفتن، محکم کردن

    to stake newly planted trees

    درختان تازه‌کاشته‌شده را به چوب بستن

    She decided to stake the young tree to ensure it grew straight.

    او تصمیم گرفت درخت جوان را برای اطمینان از رشد صاف آن قائم قرار دهد.

    noun countable

    چوبه‌ی مرگ، چوبه‌ی زنده‌سوزی

    The accused was tied to the stake, awaiting his grim fate.

    متهم به چوبه‌ی مرگ بسته شده بود و در انتظار سرنوشت شوم خود بود.

    Villagers gathered around the stake, watching the ominous proceedings.

    روستاییان در اطراف چوبه‌ی زنده‌سوزی جمع شده بودند و شاهد اقدامات شوم بودند.

    noun countable

    وام، پیش‌پرداخت (برای شروع کسب‌وکار همراه با سود)

    She invested a substantial stake in the tech startup.

    او پیش‌پرداخت قابل توجهی را در شرکت نوپای فناوری سرمایه‌گذاری کرد.

    With a 20% stake, she became a key player in the business's growth.

    او با ۲۰ درصد پیش‌پرداخت، به بازیگری مهم در رشد تجارت تبدیل شد.

    noun plural

    مسابقه‌ی اسب‌دوانی (با قمار)

    She placed a large bet on her favorite horse in the stake.

    او قمار بزرگی روی اسب مورد علاقه‌ی خود در مسابقه‌ی اسب‌دوانی کرد.

    The stake for the upcoming race has attracted many top contenders.

    مسابقه‌ی اسب‌دوانی برای مسابقه‌ی آینده بسیاری از حریفان برتر را به خود جذب کرده است.

    verb - transitive

    (مرز یا حدود چیزی را) مشخص کردن، مرزبندی کردن

    The team will stake the field to outline the play area for the kids.

    تیم زمین بازی را برای بچه‌ها مشخص می‌کند.

    We need to stake the boundaries of the new garden to prevent any encroachment.

    ما باید مرزهای باغ جدید را مشخص کنیم تا از هرگونه تجاوز جلوگیری کنیم.

    verb - transitive

    پشتیبانی مالی کردن، سرمایه‌گذاری کردن

    She decided to stake her savings on the promising startup.

    او تصمیم گرفت پس‌انداز خود را روی این شرکت نوپای امیدوارکننده سرمایه‌گذاری کند.

    The investor chose to stake a significant amount in the new project.

    سرمایه‌گذار تصمیم گرفت مبلغ قابل توجهی را در پروژه‌ی جدید سرمایه‌گذاری کند.

    verb - transitive

    شهرت خود را به خطر انداختن

    He staked his reputation over that venture.

    سر آن ماجرا شهرت خود را به مخاطره انداخت.

    noun uncountable

    خطر، مخاطره

    The country's future is at stake.

    آینده‌ی کشور در مخاطره است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stake

    1. noun pole
      Synonyms:
      stick post rod stave spike picket pale paling
    1. noun bet, wager
      Synonyms:
      risk venture chance hazard wager pledge pot ante peril
    1. noun share, investment
      Synonyms:
      interest concern claim involvement prize award purse
      Antonyms:
      whole
    1. verb bet, wager
      Synonyms:
      wager gamble risk lay chance venture stake down put play put on hazard jeopardize pledge back finance capitalize bankroll imperil grubstake game set

    Phrasal verbs

    stake out

    (توسط پلیس و غیره - محل یا شخص را) تحت نظر قرار دادن، پاییدن

    stake up (or in)

    (با نرده یا چوب‌های فرو‌شده در زمین) مرزنمایی کردن، محصور کردن

    Idioms

    at stake

    در مخاطره یا شرط بندی

    pull up stakes

    (امریکا - عامیانه) محل زندگی یا کسب و کار خود را عوض کردن

    سوال‌های رایج stake

    گذشته‌ی ساده stake چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stake در زبان انگلیسی staked است.

    شکل سوم stake چی میشه؟

    شکل سوم stake در زبان انگلیسی staked است.

    شکل جمع stake چی میشه؟

    شکل جمع stake در زبان انگلیسی stakes است.

    وجه وصفی حال stake چی میشه؟

    وجه وصفی حال stake در زبان انگلیسی staking است.

    سوم‌شخص مفرد stake چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stake در زبان انگلیسی stakes است.

    ارجاع به لغت stake

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stake

    لغات نزدیک stake

    • - staith
    • - staithe
    • - stake
    • - stake body
    • - stake driver
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.