Jeopardize

    ˈdʒepərdaɪz ˈdʒepədaɪz
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      jeopardized

    • شکل سوم:

      jeopardized

    • سوم‌شخص مفرد:

      jeopardizes

    • وجه وصفی حال:

      jeopardizing

    توضیحات

    شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: jeopardise

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive
    به خطر انداختن، به مخاطره انداختن، در معرض خطر قرار دادن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - Don't jeopardize your future!
    - آینده‌ی خود را به خطر مینداز!
    - Failing to follow safety protocols can jeopardize the entire project.
    - عدم پیروی از پروتکل‌های ایمنی می‌تواند کل پروژه را در معرض خطر قرار دهد.
    - These mistakes have jeopardized your chances for reelection.
    - این اشتباهات احتمال انتخاب مجدد شما را به خطر انداخته است.
    - The company's decision to cut costs might jeopardize the quality of their products.
    - تصمیم شرکت برای کاهش هزینه‌ها ممکن است کیفیت محصولاتشان را به مخاطره بیندازد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد jeopardize

    1. verb to put something in a situation where it is likely to be harmed, damaged, or lost; to risk something valuable by acting in a way that could cause harm or failure
      Synonyms:
      risk imperil hazard put in danger put at risk put in jeopardy threaten peril stake lay on the line subject to gamble chance chance it be careless tempt fate

    لغات هم‌خانواده jeopardize

    • verb - transitive
      jeopardize

    ارجاع به لغت jeopardize

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «jeopardize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jeopardize

    لغات نزدیک jeopardize

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه